25

25 6 0
                                    

اولیور بدون نگاه کردن بهش در حالی که سرگرم نودل خوردنه میگه
+معنی خاصی نداره...
روی که کاملا گیج شده کلافه میگه
_منظورم اینه که...
اولیور یهو با ظرفش از جاش بلند میشه که روی کمی ترسیده یک قدم عقب میره.اما اولیور با خونسردی همیشگیش میره توی اشپزخونه تا ظرفشو بشوره و میگه
+اون ظرف اونجا مال توعه...سرد میشه
روی تازه متوجه ظرف دوم نودل میشه.ینی اون از اول قصد داشته اونو ازاد کنه تا بره،تازه براش غذا هم اماده کرده!این دیگه چه وضعشه!روی کلافه تر از قبل میگه
+نمیفهمم چرا اینکارو میکنی؟داری بهم ترحم میکنی؟
اولی تک خنده ای میکنه و درحالی که ظرف شسته شدشو توی کابینتش جا میده میگه
_اگه منظورت اینه که بهت رحم میکنم و ازادت میکنم که بری بدون اینکه گوشتو ببرم اره!
+منظورم این غذای کوفتیه!
_هی اون غذا جز غذاهای مورد علاقه ی منه!مراقب باش چی میگی رفیق..
رفیق!حالا داره رفیق خطابش میکنه!روی رسما دیگه خندش میگیره
+ ببینم تو دیوونه ای؟یاشایدم دوربین مخفیه؟!
اولیور خیلی ریلکس میادو خودشو روی تختش میندازه و دراز میکشه.روی بخاطر این حرکتش میگه
_چیه نکنه الان  باید برات ساک بزنم؟!
اولیور به حالت نیم خیز در میاد و با یک نگاه نافذ ترسناک بهش چشم میدوزه ومیگه
+غذای امروزتو بخور و برو!هر روز این ساعت تایم ناهاره.شبا تایم مشخص نداره بخاطر همین ظهرا برات یه مقدار پول میزارم...
روی رسما دیگه نمیدونست چی باید بگه.چند ثانیه ای تلاش کرد چیزی بگه و درنهایت گفت
_ممنون،ولی من گدا نیستم!تو واقع فکر کردی واسه شکم خودم اینکارو میکنم؟!
+معلومه که نه!تو شکم خودتو سیر میکنی تا بری سر یک کار درست و حسابی!
_ممنون بابت سخاوتمندیت اقا ولی فکر میکنی کم دنبال کار گشتم؟کسی برای ما بی پدر مادرای بی  سواد کاری نداره...
تا جلوی در رفت وخواست بره که گفت
+صبر که نداری بچه جون!من یه دونه سراغ دارم...

mysterious  manWhere stories live. Discover now