36

25 5 0
                                    

تونی توی دفترش خسته از سرو کله زدن با سهام دارای پروژه جدیدش بود.دستگاهی که اختراع خودش بودو انرژی پاک تولید میکرد و میتونست انقلابی توی عرصه تولید نیرو باشه.این اولین پروژه ای بود که صنایع استارک زیر نظر ارگان های دولتی  انجامش میداد.چون تنها راه مجوز گرفتن واسه پروژه همین بود.اختراع تونی همون قدر که مفید بود میتونست خطرناکم باشه،اگه دست ادمای نا درست میوفتاد.به همین دلیل دولت مجوزشو به شرط نظارت و  حمایت ۲۴ ساعته ی خودش از پروژه صادر کرده بود.
اما تونی توی اون لحظه فقط داشت با عجله شرکتو ترک میکرد که بتونه برگرده بیمارستان پیش رفیق جدیدش و باهاش وقت بگذرونه و اذیتش کنه لبخند بیاره روی لباش.
سوار اسانسور شدو داشت میرفت سمت پارکینگ که توی طبقه دوم ،اسانسور یک توقف داشت.مارگو با لباسی رسمی و پوشه ای در دست وارد اسانسور شد.با دیدن تونی به وضوح چهرش تغییر کرد و انگار دستو پاشو گم کرد.
+اوه مستر استارک...باورم نمیشه که ینی خیلی خوشحالم که...ینی روز خوش رئیس...
رفتارش کاملا غیر حرفه ای بود و البته دستپاچه.تونی اما اصلا نمیشناختش.نگاهی گنگ بهش انداخت فقط یک کلمه گفت
_روز شمام بخیر لیدی،شما رو میشناسم؟
و در اسانسور باز شد و به مارگو فرصت حتی جواب دادن نداد.
سریع و بی توجه به پشت سرش رفت سراغ لامبورگینی نارنجی رنگش و سوار شد.
ماشینشو روشن کرد و به سمت بیمارستان حرکت کرد.توی مسیر به چند تا تلفن کاری جواب داد.دیت های فیک همیشگیشو پیچوند.وسط راه لوکی زنگ زد.
+جانم اقای وکیل
_جانمو کوفت!کدوم گوری هستی؟یک ساعته خریدارا منتظرن!دیشب که گوشیت خاموش بود حالام مشغوله.
+تو ترافیکم
_من که میدونم داری دروغ میگی ولی بهت گفتم این یه موردو تا خودت نباشی معامله جوش نمیخوره!کاری از دست من برنمیاد تونی این یکی بپره سهام شرکت کلی افت میکنه همشم گردن خودته!من دیگه جواب سهام دارا رو نمیدم
+تو همیشه یه راهی پیدا میکنی وکیل خوشتیپم
_مرض!شوخی باهات ندارم اینبار تونی،از دست من کاری برنمیاد تو این یکی،طرف فقط حضوری با خودت میخواد صحبت کنه ازین گوه اخلاقاس که از دماغ فیل افتاده و متاسفانه شرکت به این معامله نیاز داره...هر خراب بازی که میخوای انجام بدیو بنداز واسه یه روز دیگه
+خراب بازی چیه داشتم میرفتم عیادت مریض...پوووف خیلی خب
_باشه باور کردم،بندازش شب. فقط تا ده دقیقه دیگه اینجا باش
+باشه نگهش دار تا برسم...
توی دلش چند تا فحش ریز و درشت داد و با بی میلی مسیرو دور زد به سمت محل قرار کاریش.

mysterious  manWhere stories live. Discover now