47

47 13 1
                                    

تونی در یخچالو که باز میکنه چیزی جز یک پاکت شیر و یک ظرف در دار و چند تا گوجه فرنگی اونجا نمیبینه.زیر لب میگه
+فک کنم بهتر بود به جای گل فروشی یه سر به مارکت محل میزدم...
و در یخچالو میبنده.
اولیور از جاش بلند میشه به حالت کلافه میگه
_قرار بود یه شام خوشمزه بهت بدم.متاسفم...فک کنم ازاثر دارو ها هنوز گیجم...تو بشین
+میدونی چیه؟چطوره بریم رستوران؟من یه رستوران خوب بلدم!
_دوس داشتم مثل یک میزبان خوب ازت پذیرایی کنم...
تونی به شوخی ابرویی بالا میندازه و میگه
+قرار نیس من دست تو جیبم کنما!هنوزم مهمون تو ام!اونجام میتونی رسومات میزبانیو به جا بیاری
اولی لبخندی میزنه و کمی اروم میشه.
هودی سبزشو برمیداره و میپوشه.و درو برای تونی به شکل یک میزبان جنتلمن باز میکنه و با لبخندی بزرگ بهش میگه
_so after you..!
تونی هم به شکل پانتومیم کلاهیو از سرش برمیداره
+با تشکر از ولفی مهماندوست
و از خونه خارج میشن.
به سمت پارکینگ اولیور میرن.جایی که موتورشو پارک کرده.تونی با دیدن موتور اولیور یک قدم به عقب میره و مثل بچه ها پا میکوبه
+حتی فکرشم نکن!من با این بهشتم نمیرم.
اولی با دیدن چهره ی تونی نمیتونی جلوی خندشو بگیره .تک خنده ای میکنه و میگه
_ینی انقدر بهت سخت گذشته؟
+اصن کی گفته شما اجازه ی رانندگی داری؟تو فقط اجازه ی میزبانی داری.تازه از زیر تیغ اومده بیرون میخواد منو هم ببره با اون موتور زیر تیغ تنها نباشه...
جمله ی اخرشو زیر لب غر غر کنان زمزمه میکرد که باعث شده بود لبخند اولی روی صورتش موندگار بشه.
تونی در حالی که به سمت در خروجی میرفت گفت
+امروز مهمون تو ام ولی من رانندگی میکنم.با ماشین اومدم بیرون پارکه بیا ولفی ...بیا بحثم نکن.بزار به دوتامون خوش بگذره.اولیور به حالت تسلیم دستاشون بالا برد و پشت سر تونی از یاختمون خارج شد.
آئودی نارنجی رنگ تونی جلوی دراونطرف خیابون  پارک بود.ظاهرا مرخصی هپی از همین امروز شروع شده بود

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Mar 06, 2023 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

mysterious  manWhere stories live. Discover now