ساعت سر ساعت 6 صبح زنگ زد و من رو بیرحمانه از رویای مزخرفم بیدار کرد.
نمیتونم متوجه بشم که خوابم در چه موردی بود و سریعا حواسم پرت شد چون تهیونگ مثل ابریشم به دور بدنم پیچیده شده بود و موهای اشفته و بهم ریخته ی سرش روی قفسه سینه ام بود و یک دستش روی سینه ام و پای بلندش کاملا روی بدنم و منو سرجام محکم نگه داشته بود.
هنوز خواب بود و منم خیلی گرمم بود.
ولی ناراحتیمو نادیده گرفتم ، دستم رو بلند کردم و انگشتام رو داخل موهاش فرستادم.
لرزید و بیدار شد .
چشمای درخشان و خاکستریش باز و خوابالود نیشش تا بنا گوش کشیده شد.
گندش بزنن... اون قابل پرستشه... گفت:
" صبح بخیر زیبا"بهش لبخند زدم:
" صبح تو هم بخیر زیبا"بوسیدم و خودشو جمع کرد و وزنش رو روی ارنجش انداخت و بلند شد و خیره نگام کرد.
پرسید:
" خوب خوابیدی؟"" اره"
دوباره بوسیدم.
"تو چطور؟خوب خوابیدی؟"
" من همیشه با تو خوب میخوابم جونگکوک"
" دیگه کابوس نمیبینی؟"
" نه"
اخم کردم و سوالی رو امتحان کردم:
" کابوس هات در چه موردی هستن؟"پیشونیش چین خورد و نیشش بسته شد.
لعنتی... کنجکاوی احمقانه ای کردم.
" یه فلش بک از دوران طفولیتم. ، دکتر فلن اینو میگه. بعضی هاش واضح و بعضی هاش واضح نیستن"
ولوم صداش پایین اومد و ساکت شد .
حس وحشت از صورتش گذشت.
حواس پرت شروع به نوازش استخون ترقوه ام با انگشتش کرد و حواسم رو پرت کرد.
بیهوده سعی کردم شوخی کنم:
" تو با داد و گریه از خواب بیدار میشی؟"گیج شده نگام کرد:
" نه جونگکوک. من هیچ وقت گریه نکردم. تا جایی که یادمه"اخم کرد، انگار که به دنبال خاطره ای در ذهنش باشه.
اوه نه.... این خیلی مکان تیره و تاری هست که بخوایم اول صبح واردش بشیم.
سریع پرسیدم:
" تو خاطرات خوشی هم در دوران طفولیتت داری؟"هدفم پرت کردن حواسش بود.
لحظاتی پکر و افسرده دیده شد و هنوز انگشتش رو روی پوستم میکشید.
" کیک پختن اون فاحشه هروئینی رو یادمه. بوش رو یادمه. کیک تولد بود فک کنم. برای من. و بعد خاطره جنی و اومدنش با مامان بابا رو یادمه. مامان نگران واکنش من بود ولی من سریعا عاشق جنی نوزاد شدم. اولین کلمه ای که گفتم جنی بود. اولین روز اموزش پیانوم رو یادمه . خانم کتی ، مربیم، فوق العاده بود. اون اسب هم نگهداری میکرد"
YOU ARE READING
𝙁𝙨𝙤𝙜 ❘ 𝒗𝒌
Romanceنام↲ پنجاه سایه خاکستری خلاصه ↲ وقایع این رمان که در سیاتل ایالات متحده آمریکا رخ میده به بیان روابط عاطفی عمیق میان جئون جونگکوک، پسری باکره و فارغ التحصیل رشتهٔ ادبیات و کیم تهیونگ، کارآفرین بانفوذ و ثروتمند میپردازه.جونگکوک بعد از اشنایی با کیم...