𝟐𝟕

5.7K 459 120
                                    

وقتی هوشیاری برگشت، چشمام رو باز کردم به مرد روبروم، که عاشقشم خیره شدم.

چهره تهیونگ نرم و راحته.

بینیش رو به بینیم می مالوند، وزنش رو روی ارنجاش انداخته بود و با دستاش، دستام رو که دو طرف سرم بودن، گرفته بود. با نارحتی متوجه شدم که به احتمال، برای اینکه بهش دست نزنم دستام رو گرفته.

بوسه نرمی رو روی لبام زد. وقتی که خودشو ازم بیرون میکشید نفس گرفت:
" دلم برای این تنگ شده بود"

زمزمه کردم:
" منم"

چونه ام رو گرفت و محکم بوسیدم .

یه بوسه پر حرارت ، پر شور وعاجزانه ، که متقاضی چی بود؟

نمیدونم. بی نفس رهام کرد. ملتمسانه بهم گفت:
" دیگه ترکم نکن"

به اعماق چشماش خیره شدم .

چهره اش جدی شده بود.

لبخند زدم و زمزمه کردم:
" باشه"

لبخند پاسخگوش خیره کننده بود: رهایی، شعف و ذوق پسرونه ای، که با هم در یه نگاه جادویی مخلوط شده بودن و میتونست سرد ترین قلب ها رو هم اب بکنه.

" بابت آی پد ممنونم"

" خواهش میکنم جونگکوک"

" اهنگ مورد علاقه ات تو آی پد چیه؟"

نیشش باز شد:
- این یه رازه. پاشو برام غذا درست کن پسرک ، از گرسنگی هلاک شدم"

یکدفعه بلند شد و منو هم با خودش کشوند و بلند کرد. ریز خندیدم:
" پسرک؟"

" پسرک . غذا، الان، لطفا"

" از اونجایی که اینقدر قشنگ ازم درخواست کردی اقا ، سریعا برات درست میکنم"

وقتی که از تختم پایین پریدم بالشتم به کناری افتاد و بالن خالی شده هلیکوپتر از زیرش پیدا شد.

تهیونگ دستشو دراز کرد و بالن رو برداشت و به من گیج شده نگاه کرد .

با حس مالکیت گفتم:
" اون  بالن منه"

در همون حین ربدوشامبرم رو برداشتم و تنم کردم.اوه خدایا... چرا باید اونو پیدا کنه؟ زمزمه کرد:
" تو تختت؟"

قرمز شدم:
" اره. همنشین خوبی برام بود"

سورپرایز شده گفت:
"چه چارلی تانگو خوش شانسی"

اره من احساساتی ام کیم، بخاطر اینکه عاشقتم.

دوباره گفتم:
" بالن منه"

در حالی که نیشش تا بنا گوش باز بود روی پاشنه پا چرخیدم و به سمت اشپرخونه رفتم.

منو تهیونگ روی قالیچه ایرانی جیمین نشسته بودیم و در حال خوردن غذای سرخ شده مرغ و نودل ، تو کاسه های سفید چینی، همراه با چاپ استیک و همینطور جرعه های کوچک از شراب سفید پینو گریجیو، بودیم.

𝙁𝙨𝙤𝙜 ❘ 𝒗𝒌Where stories live. Discover now