دکتر گرین، یه مرد قد بلند ، بلوند، و بی عیب و نقص ، تو یه لباس رسمی و مجلل مشکی بود. به نظر اوایل چهل سالگیش میومد.
" اقای کیم"
با تهیونگ دست داد. تهیونگ گفت:" ممنونم که تو این وقت کم تشریف اوردید"
لبخند زد:" ممنون که شما با ارزشش کردید اقای کیم، آقای جئون"
چشماش خونسرد و ارزیابانه بودن. با هم دست دادیم و فهمیدم از اون افرادی هست که به هیچ عنوان احمق بودن رو با رضایت تحمل نمیکنه. مثل جیمین... ازش سریع خوشم اومد.
به تهیونگ یه نگاه معنی داری انداخت و بعد از چند لحظه تهیونگ متوجه منظورش شد و زمزمه کرد:" من میرم پایین"
و از اتاقی که به اسم اتاق من بود، خارج شد.
" خب آقای جئون، اقای کیم به من مبلغی رو پرداخت کردن تا به شما رسیدگی کنم. چی کار میتونم براتون بکنم؟"
بعد از یه مدت طولانی، صحبت و بحث با دکتر گرین و اون ازمایش خجالت اورش میتونم بگم داشت از کنجکاوی در مورد جریان میسوخت.
بهش با جزیات چیزی نگفتم.البته فک نکنم که اگر اتاق قرمز درد کشیدن رو ببینه ، همینطور خونسرد و مسلط باقی بمونه.
وقتی از روبروی در بسته اتاق قرمز رد میشدیم،قرمز شدم.
به سمت پایین به طرف نشیمن گالری شکل تهیونگ حرکت کردیم.
تهیونگ روی کاناپه نشسته بود و مشغول خوندن مطلبی بود. اهنگ اپرای نفس گیر و زیبایی تو نشیمن پخش میشد و فضای اونجا رو به طرز دلنشین و پر احساسی احاطه کرده بود. چند لحظه خیلی اروم و متین دیده شد. برگشت و
به ما که جلوی در ورودی بودیم نگاه کرد. لبخند گرمی زد. بی ریا و مشتاق پرسید:" تموم شد؟"
دکمه ای رو روی جعبه سفیدی که زیر جایگاه اتیش بود، زد و اون اهنگ فوق العاده قطع شد ولی در پس زمینه هنوز صداش شنیده میشد. بلند شد و به طرفمون اومد. دکتر گفت:
" بله اقای کیم. مواظبش باشید. اون یه مرد جوون و زیبا و سر زنده است"
تهیونگ مثل من چند لحظه تعلل کرد. چه حرف نامناسبی که یه دکتر بزنه... داره بهش یه جورایی زیرکانه اخطار میده؟ تهیونگ به خودش اومد و شگفت زده زمزمه کرد:" کاملا همین قصد رو دارم"
به من خیره شد و منم خجالت زده شونه ام رو بالا انداختم. وقتی دکتر گرین باهاش دست داد ، خشک گفت:" قبض ویزیتم رو براتون میفرستم "
بعد به من لبخند زد و با چشمای براق وقتی با هم دست میدادیم ، گفت:" روز خوبی داشته باشی و موفق باشی کوک"
تیلور دوباره از ناکجا اباد پیداش شد و دم در ورودی به سمت اسانسور دکتر رو هدایت کرد. چطوری این کار رو میکنه؟ کجا مخفی میشه؟

CZYTASZ
𝙁𝙨𝙤𝙜 ❘ 𝒗𝒌
Romansنام↲ پنجاه سایه خاکستری خلاصه ↲ وقایع این رمان که در سیاتل ایالات متحده آمریکا رخ میده به بیان روابط عاطفی عمیق میان جئون جونگکوک، پسری باکره و فارغ التحصیل رشتهٔ ادبیات و کیم تهیونگ، کارآفرین بانفوذ و ثروتمند میپردازه.جونگکوک بعد از اشنایی با کیم...