وقتی در رو باز میکردم ،احساس خجالت شدیدی داشتم:" سلام"
تهیونگ با شلوار جین و کت چرمش بیرون ایستاده بود. جواب داد:" سلام"
صورتش با لبخندی، روشن و نورانی شد.چند لحظه به تحسین صورت زیباش، مات موندم.
اون توی لباس چرم خیلی هاته!
"بیا تو"
مشتاق گفت:" اگه اجازه بدی"
وقتی وارد خونه شد، بطری شامپاینی که دستش بود رو ، بالا اورد و گفت:" فک کردم که برای فارغ التحصیلیت جشن بگیریم. هیچی مثل یه بطری بولین جر، نمیترکونه"
خشک گفتم:" عجب جمله ای"
لبخند بزرگی زد:" اوه از حس شوخ طبیعی سرشارت خوشم میاد جونگکوک"
" ما فقط فنجون داریم. همه لیوانا رو جمع کردیم"
" فنجون؟ به نظر من خوبه"
به سمت اشپزخونه رفتم. مضطرب بودم و پروانه ها، داخل شکمم چرخ میخوردن. انگار که یه یوزپلنگ یا شیر کوهی غیر قابل پیشبینی و درنده ای، وسط نشیمن خونه وجود داشته باشه.
" نعلبکی هم میخوای؟"
صداش از تو نشیمن اومد:"فنجون کافیه جونگکوک"
وقتی برگشتم به پاکت کتاب ها نگاه میکرد. فنجون ها رو روی میز گذاشتم. مضطرب زمزمه کردم:" اون برای تو"
گندش بزنن...قطعا الان یه جنگ تو راهه...
" اوهوم... متوجه شدم. چه جمله مناسبی"
انگشت اشاره اش رو با فکری پریشون روی دستخطم کشید:" من فک میکردم که دوربریلم نه انجل. تو به قعر زمین رفتن رو انتخاب کردی"
لبخند کوچیک گرگ صفتانه ای زد و ادامه داد:" مطمئن بودم که چیزی پیدا میکنی که مناسبه"
زمزمه کردم:" در واقع نوعی درخواست از تو"
چرا اینقدر مضطربم؟ دهنم خشک شده بود.
" در خواست؟ که بهت سخت نگیرم؟"
سرم رو تکون دادم. خونسرد و اروم گفت:" من اینا رو برای تو خریدم.اگر قبولشون کنی بهت سخت نمیگیرم"
اشفته اب دهنم رو قورت دادم:" تهیونگ،نمیتونم قبولشون کنم، خیلی زیاده"
" دیدی، این همون چیزیه که در موردش بهت میگم. تو با من کل کل میکنی. من میخوام که اونا رو داشته باشی و این دیگه پایانه بحثه. خیلی ساده ست. نباید اصلا بهش فک کنی. به عنوان یه فرد مطیع، تو فقط باید بخاطر اونا متشکر باشی. تو فقط هر چیزی رو که برات میخرم قبول میکنی،
بخاطر اینکه قبول کردنت منو خوشحال و راضی میکنه"زمزمه کردم:" من موقعی که اینا رو برام خریدی مطیع نبودم"
چشماش محتاط شد:" نه... ولی تو قبول کردی جونگکوک"

CITEȘTI
𝙁𝙨𝙤𝙜 ❘ 𝒗𝒌
Dragosteنام↲ پنجاه سایه خاکستری خلاصه ↲ وقایع این رمان که در سیاتل ایالات متحده آمریکا رخ میده به بیان روابط عاطفی عمیق میان جئون جونگکوک، پسری باکره و فارغ التحصیل رشتهٔ ادبیات و کیم تهیونگ، کارآفرین بانفوذ و ثروتمند میپردازه.جونگکوک بعد از اشنایی با کیم...