نظر
ووت
فالو
یادتون نره ❤️**********************
قسمت: دهم
بوی عجیبی تو بینیش پیچید...
بوی تازگی؟!
سر درد عجیبی داشت و گیج میزد.
آروم لای پلک های خسته اش رو باز کرد و نگاه تارش رو به اطراف داد.
درد لبش اونو یاد اتفاقی که دیشب بین خودش و چانگبین افتاده بود مینداخت.
بعدش رفت پیش جیسونگ و از اونجا هم رفتن خونه ی دوست جیسونگ، دیگه از اینجا به بعدش رو یادش
نمیومد.
با کرختی ای که داشت، تو جاش نشست و دستش رو به سرش گرفت .
چند لحظه اخم کرد و چشم هاش رو بست تا یکم دیدش واضح تر بشه .
بویی که اطراف پیچیده بود، بوی شیرین و خوبی بود و فلیکس رو یاد غذاهای مادرش مینداخت .
صدای پرنده ها هم خیلی زیاد بود و انگار وسط جنگل بود .
بالاخره تونست چشم هاش رو باز کنه و درست اطراف رو ببینه .
با گیجی چند بار پلک زد و دهنش رو تکون داد .
این جا بهشت بود؟!
تصویر سیاهی از شب قبل یادش اومد، تصویری که کاملا با اون چیزی که الان داشت میدید متفاوت بود .
یعنی چانگبین آورده بودتش اینجا؟!
با گیجی پلک زد و همون طور که تلو تلو میخورد از جاش بلند شد .
به لباس هاش نگاه گیجی انداخت.
کِی لباس هاش رو عوض کرده بود؟!
یه بلوز و شلوارِ ست سرمه ای رنگ که به شدت نرم بود و معلوم بود از برند خاص و مرغوبیه .
سمت تراس که با در بزرگ و سلطنتی سفید رنگ از اتاق جدا شده بود رفت و آروم درش رو باز کرد و واردش
شد .
با دیدن فضای بیرون، دهنش و چشم هاش همزمان باز شد و با گیجی به فضای سبز و بزرگ بیرون نگاه کرد .
+خدای بزرگ !
مطمئن بود که تو کره نبود...
ازش مطمئن بود...
آب دهنش رو گیج قورت داد و جلوتر رفت و به نرده های سنگی تکیه داد .
هوا ترکیبی از سرما و گرما بود و بوی دیوانه کننده ای که همه جا پیچیده بود داشت روانیش می کرد .
+لی فلیکس...بهتره زودتر از خواب بیدار شی...
به خودش گفت و خیلی آروم لُپش رو نیشگون گرفت.
ESTÁS LEYENDO
Wake up and save me [کامل شده]
Fanfic"بیدارشو و نجاتم بده" نویسنده: boom ژانر: رومنس، درام، اسمات، انگست، جنایی، رازآلود، هپی اندینگ،... کاپل ها: چانلیکس(اصلی)، چانگلیکس، چانگجین، مینسونگ، سونگلیکس،... 🔥 خلاصه 🔥 تلاقی دو زندگی متفاوت... از دست دادن عزیزان... تنهایی... جدایی از عشق او...