ووت ⭐
نظر 🗨️
فالو 🌐*******************
قسمت: سی و هفتم
*فلش بک روز تصادف*
به گوشیش که مدام زنگ میخورد نگاهی انداخت و نفس کلافهاش رو بیرون داد.
_کیه؟!
پیرمرد پرسید و نگاه جان با حرفش بالا اومد و خیرهاش شد.
+دارن دنبالشون میگردن و گزارش کارشون برام میرسه...از شهر بیرون رفتن شاید...
میخواست ادامه بده که با دوباره ویبره رفتن گوشیش نگاهش رو بهش داد و این بار با ندیدن شمارهی چان نفس راحتی کشید و جواب مردی که دنبال چان و مینگیو فرستاده بود رو با عجله داد.
+پیداشون کردی؟!
سریع گفت و چشمهای عصبی پیرمرد روی عکسالعملهاش دقیق شد.
شنیده شدن چیزهایی که مرد میگفت حکم مرگ رو براش داشت و نمیدونست داره خواب میبینه یا واقعیته.
+ت...
_چیشده جان؟!
پیرمرد که قیافهی شوکهی منشیش رو دید از پشت میزش بلند شد و سمتش پا تند کرد.
_بهت گفتم چی شده لعنتی...
با جواب نگرفتن از جانِ شوکه، سرش داد زد و گوشی رو از دستش کشید و خودش مکالمه با مرد پشت خط رو ادامه داد و کافی بود مرد بیچاره دوباره تمام اخبار رو براش بازگو کنه تا حالش بد بشه و با زانوهای سست شده روی پارکتها فرود بیاد.
با سقوطش جانِ شوکه رو هم پایین کشید و هر دو تو بُهتی وحشتناک به هم خیره شدن.
_چ...چانم...
*********************
*زمان حال*
چند روز گذشته رو بدون اینکه حتی یکبار جوابی به التماسهای چان برای بخشیده شدن بده گذرونده بود و درست عین یه مرده زندگی کرده بود.
چان از هر لحظه برای التماس کردن بهش استفاده میکرد و اون هم خیلی ظالمانه بهش بیتوجهی میکرد.
میدونست که داره اشتباه میکنه اما از طرفی هم نمیتونست جلوی چیزی رو بگیره.
میدونست که اگه حتی یک صدم درصد چان به همراه جان از این جهنم نجاتشون میدادن باید حق خوشی کردن رو به خودش و چان میداد، اما فکر کردن به خانوادهاش و برگشت به موقعیتی که دیگه مثل قبل نبود مانع از این میشد که چنین تصمیمی رو بگیره.
خانوادهاش علاوه بر اینکه باید با درد دوریش کنار میومدن بعد از دیدنش باید با چیزهای باور نکردنیای مواجه میشدند که مطمئنا بیشتر آزارشون میداد و فلیکس این چند روزه داشت به این فکر میکرد که آیا میتونه این کار رو باهاشون بکنه؟!
VOCÊ ESTÁ LENDO
Wake up and save me [کامل شده]
Fanfic"بیدارشو و نجاتم بده" نویسنده: boom ژانر: رومنس، درام، اسمات، انگست، جنایی، رازآلود، هپی اندینگ،... کاپل ها: چانلیکس(اصلی)، چانگلیکس، چانگجین، مینسونگ، سونگلیکس،... 🔥 خلاصه 🔥 تلاقی دو زندگی متفاوت... از دست دادن عزیزان... تنهایی... جدایی از عشق او...