قسمت: شانزدهم
با لبخندِ پهنی روی تخت، کنارِ چان نشست و سینیِ غذا رو از لوسیَن گرفت .
*من برم ارباب؟!
+اهم...
همون طور که سرگرم چشیدن غذاش بود گفت و چشمکی به چان زد .
+پیری چند وقته معلوم نیست کدوم گوریه...بهتر...وقتی نیست انگار هوا سبکه...
با شادی گفت و قاشقِ خودش رو دوباره از سوپ پر کرد .
نگاهِ خبیثش بالا اومد و با شیطنت به چان نگاه کرد .
+نظرت چیه یکم زجرت بدم؟!
خندهی خبیثی کرد و قاشقش رو تو دهنش فرو کرد و بعدِ خوردنِ محتویاتش، حسابی لیسیدش .
+میخوام با قاشقِ لیسیِ خودم بهت غذا بدم...میدونم خیلی ظالمانهست، ولی مگه مهمه؟! من ظالمم...
خندهی شیطانی کرد و قاشق رو دوباره پُر کرد و سمت چان گرفتش .
یه اَبروش رو بالا انداخت و متفکر به چشم های چان خیره موند .
+بدجنس باشم یا نه؟!
بعدِ چند ثانیه فکر کردن، آهِ کلافه ای کشید و سریع قاشق رو تو دهنِ خودش فرو کرد .
+بیخیال...بدجنس بودن بهم نیومده...
چان خنده ای کرد و نگاهِ تخسِ فلیکس افتاد روش .
+آره خنده هم داره...ایندفعه بهت رحم کردم، اما دفعه بعد بیخیالت نمیشماااا...
قاشق رو سمتش نشونه گرفت و لب هاش رو موچ کرد .
+خیلی خب بیا غذاتو بخور تا از گشنگی نمردی...
با تخسی قاشقِ تمیز رو برداشت و یکم از سوپ برداشت و جلوی دهن چان گرفت .
+بیا...
اما چان لب هاش رو محکم بسته بود.
+چرا نمی خوری؟! دوست نداری؟!
چان سرش رو آروم برگردوند و به قاشقِ فلیکس اشاره
کرد .
+وات...دا...فاک...منحرف...معلومه که از قاشقِ خودم بهت نمیدم...پسرهی منحرف...دیگه شبا هم با فاصله ازت میخوابم...تو با اون آدمِ معصومی که قبلا بوده فرق داری...
تمامِ حرف هاش رو با صدای بلندی داد زد و قاشق رو پایین گذاشت و دست هاش رو ضربدری روی سینه اش نگه داشت .
چان داشت بهش میخندید و فلیکس تمام تلاشش رو میکرد تا نخنده و جدی باشه .
+بهت گفته باشم...من مردای عضلانی رو دوست دارم...شکمتو صابون نزن، درسته که من کیوت و جذاب و خواستنی ام، ولی همین جوری به کسی پا نمیدم...تو زیادی لاغری...بدرد نمی خوری...
ESTÁS LEYENDO
Wake up and save me [کامل شده]
Fanfic"بیدارشو و نجاتم بده" نویسنده: boom ژانر: رومنس، درام، اسمات، انگست، جنایی، رازآلود، هپی اندینگ،... کاپل ها: چانلیکس(اصلی)، چانگلیکس، چانگجین، مینسونگ، سونگلیکس،... 🔥 خلاصه 🔥 تلاقی دو زندگی متفاوت... از دست دادن عزیزان... تنهایی... جدایی از عشق او...