*******************قسمت: چهل و ششم
با رسیدن به اسکلهای، جیسونگ اخمی از روی تعجب کرد و بعد از نگاه کردن به فضای بیرون با تعجب برگشت سمت مینهو و سوالی نگاهش کرد.
مینهو خودش رو کنترل کرد تا نخنده و فقط از ماشین زد بیرون.
جیسونگ گیج شده به دنبالش از ماشین زد بیرون و با قدمهای حرصی مردی که چند قدمی ازش دور شده بود رو دنبال کرد و خودش رو بهش رسوند.
+یاااا لی مینهو اصلا شوخیه قشنگی نیست...
با عصبانیت از یه جایی به بعد دیگه دنبالش نکرد و سر جاش متوقف شد و با حرص مشتهاش رو دو طرف بدنش فشرد.
مینهو با تکخند سمتش برگشت.
_کاری نکردم که؟! فقط یه کشتیه بچه...نکنه میخوای بگی ازش میترسی؟!
+جنابعالی خوب میدونی من ازش میترسم و با این حال باز منو کشوندی آوردی اینجا؟!
_بس کن جیسونگ...بچه نباش...قراره کلی خوش بگذرونیم...
گفت و چشمک دیوثی زد و به سمتش قدم برداشت.
جیسونگ اما با حرص لب روی لب فشرد و با نزدیکتر شدن مینهو عصبی روش رو ازش برگردوند و سمت ماشین پا تند کرد.
مینهو بلند بلند شروع کرد به خندیدن و سمتش دوید و تو یه حرکت پسرک شوکه رو بلند کرد و روی شونهاش انداختش.
+یاااا لی مینهو ولم کن وگرنه بد میبینی...
داد زد اما قدمهای مرد بزرگتر سریعتر شد و ناچار به وحشی بازی شد.
+یاااا گفتم بذارم زمیییین...بخدا منو ببری تو اون آلت قتاله سکته میزنم مینهو...یاااا...
پشت هم فریاد میزد و به پشتش مشت میکوبید و حتی گاهی از باسنش چنگ میگرفت اما انگار نه انگار.
مینهو بلند بلند میخندید و همون طور هم قدمهاش بلندتر و سریعتر میشدن و بالاخره با صدای برخورد پاشنهی کفش مرد بزرگتر روی پلی که به کشتی ختم میشد غذاهای معدهاش که چیزی هم نبودن به سمت دهنش حرکت کردن و حالت تهوع گرفت.
+یااااا بخدا دارم بالا میارممم...
نعره کشید و بلافاصله مینهو پایین گذاشتش.
تا خواست بدون اینکه به اطراف نگاه کنه و به سمت راهی که ازش اومده بودن بدوه جلوی چشمهای معصومش دید که اون پل از کشتی جدا شد و حرکت ترسناک اون ابوطیاره باعث شد با وحشت خودش رو تو بغل مرد بزرگتر فرو کنه و بهش بچسبه.
+لی مینهو هیچ وقت بخاطر این کار نمیبخشمت...
_دلت میاد؟!
مینهو با لبهای آویزون که از دید پسر کوچیکتر دور موند نالید و محکمتر جیسونگ رو تو بغلش فشرد و به فضای چراغونی جلوش که انتظارشون رو میکشید خیره موند تا نفسهای پسر تو بغلش آروم بشه و کمی ازش فاصله بگیره.
VOCÊ ESTÁ LENDO
Wake up and save me [کامل شده]
Fanfic"بیدارشو و نجاتم بده" نویسنده: boom ژانر: رومنس، درام، اسمات، انگست، جنایی، رازآلود، هپی اندینگ،... کاپل ها: چانلیکس(اصلی)، چانگلیکس، چانگجین، مینسونگ، سونگلیکس،... 🔥 خلاصه 🔥 تلاقی دو زندگی متفاوت... از دست دادن عزیزان... تنهایی... جدایی از عشق او...