ووت ⭐
نظر 🗨️
فالو 👬👫
فراموش نشه 😉**********************
قسمت: چهاردهم
کنار پنجره، تکیه داده به دیوار ایستاده بود.
دود سیگار با اینکه از پنجرهی باز بیرون میرفت، اما هنوز هم یه هالهی محوی از قیافهی پسر سفید رویی که روی تخت خوابیده بود رو بهش می داد.
تکیه اش رو از دیوار برداشت و بعدِ آخرین پوک به سیگارش از پنجره پرتش کرد بیرون .
جلو رفت و بالا سر هیونجین ایستاد و جلوی تابش نورِ ماه به صورتش رو گرفت .
چند ثانیه ای رو نگاهش کرد و تخت رو دور زد و کنارش دراز کشید .
به سقف خیره شد و جفت دست هاش رو زیر سرش برد .
چند دقیقه پیش، مینسوک بهش زنگ زده بود و یه چیزایی بهش گفته بود که باعث می شد گیج شه!!
گفته بود امکان اینکه فلیکس رو بعنوان برده جنسی آورده باشن آمریکا زیاده و رد چند تا پسر بچه ی کره ای با مشخصات نزدیک به فلیکس رو زده بودن .
یعنی امکان داشت فلیکسش پیدا شه؟!
نفس عمیقی کشید و با خودش درگیر بود که هیونجین یهو عین جن زده ها تو جاش نشست و با چشم های پف کرده دنبال چیزی می گشت .
_هی...دنبال چی می گردی؟!
هیونجین با چشم های خواب آلود سمتش برگشت و گیج پلک زد.
چانگبین با دیدن صورتِ کیوتش همراه با اون کبودی هایی که تو بدن لختش براش دهن کجی می کردن نیشخندی زد و دست سمت هیونجین رو از زیر سرش در آورد و درازش کرد.
_چون برام خوش شانسی آوردی می تونی تا صبح از نعمت داشتنم بهره مند بشی...
با لحنِ شوخی گفت و هیونجین بعد پلکِ گیجِ دیگه ای با سر فرود اومد رو دستش و باسنش همون بالا موند.
چانگبین خنده اش بیشتر شده بود و با چند بار تلاش بالاخره تونست اون بچه رو درست تو بغلش بگیره و پتو رو تا گردنش بالا بده .
توله ی هورنی...
با دادن این احتمال که شاید دوباره باهاش سکس کنه لباس نپوشیده بود و درست مثل یه گربه ی هورنی خودش رو پرت کرد روی تخت و خوابید، حتی موهای خیسش رو هم خشک نکرده بود .
چانگبین دماغش رو تو موهای نمدارش فرو کرد و بوی شامپوی خودش رو استشمام کرد.
_اگه تا آخرش برام خوش شانسی بیاری شاید یه فکرایی برات بکنم...
گفت و محکم بدن برهنه و داغش رو تو بغل فشرد و با به یاد آوردن خنده های فلیکس لبخندِ تلخی زد و چشم هاش رو بست.
ESTÁS LEYENDO
Wake up and save me [کامل شده]
Fanfic"بیدارشو و نجاتم بده" نویسنده: boom ژانر: رومنس، درام، اسمات، انگست، جنایی، رازآلود، هپی اندینگ،... کاپل ها: چانلیکس(اصلی)، چانگلیکس، چانگجین، مینسونگ، سونگلیکس،... 🔥 خلاصه 🔥 تلاقی دو زندگی متفاوت... از دست دادن عزیزان... تنهایی... جدایی از عشق او...