*******************
قسمت: چهل و سوم
لای پلکهای خستهاش رو باز کرد و به سقف بالای سرش خیره شد.
همه جا سفید بود...
با حس گرمایی پشت دستش، گردن خشک شدهاش رو سمت دست راستش چرخوند و با دیدن مینهویی که بعد از چند بار بوسیدن پشت دستش بهش نگاه کرد و لبخندی زد اشک توی چشمهاش جمع شد و هقی زد.
مینهو با دیدن واکنش پسر کوچیکتر سریع با همون لبخند روی لب تو جاش ایستاد و سمتش خم شد و بعد از چند بار بوسیدن کنار لبهاش و گونه و چشمهاش دماغش رو به گونهی داغ و گرم جیسونگ مالید و نفس عمیقی از بوی بدنش کشید.
لبخند روی صورتش پر رنگتر شد و چشمهاش رو باز کرد و با عشق به جیسونگی که هنوز هم هق میزد خیره شد.
_گنجشک کوچولو مراقب قلبش نبود؟!
+مینهو...
فقط تونست همین رو آروم و با صدای خشدار بگه و با تمام قدرتی که تو بدنش داشت به یقه لباس مرد بزرگتر چنگ بزنه و به خودش نزدیکترش کنه.
_همه چی تموم شد عشقم...همه چی تموم شد...
+ما...مامانم...چرا نذاشتی باهات بیام...
_به خودت نگاه کن! با من میومدی که چی بشه؟! بخاطرت میخواستم کل اون عمارتو به آتیش بکشم حالا تو داری میگی چرا نذاشتم باهام بیای؟! شوخیت گرفته؟!
+ولی من...مامانم...
دوباره ناله کرد و مینهو باز هم بوسیدش.
_حالش خوبه...خوبن...
مینهو با غم خاصی توی صداش گفت و بعد از چند تا بوسهی کوتاه روی چشمهاش عقب کشید و سراغ یخچال کنار تخت رفت.
جیسونگ شوکه بهش خیره شد و سعی کرد تو جاش نیم خیز بشه.
مینهو با دیدن حرکتش سریع سمتش رفت و بهش کمک کرد یکم سرش بالاتر بیاد و دوباره کنارش نشست و با یه دستش محکم دست جیسونگ رو گرفت و فشردش.
آبی که از یخچال گرفته بود رو سر کشید و با اخمی که حاصل از تمرکز بود به جیسونگ خیره شد.
+مامانم...خوبه؟!
جیسونگ که حالا احساس بهتری داشت نفس عمیقی از لولههای توی بینیش کشید و دست مینهو رو فشرد.
_آره خوبه...به محض اینکه حالت بهتر شه میبرمت پیشش ولی الان باید قول بدی که روی سلامتی خودت تمرکز کنی...
جیسونگ که انگار دیگه چیزی نمیشنید و صورتش خیس از اشک بود سرش رو به دو طرف تکون داد و سعی کرد بغضش رو کنار بزنه و هق هقهاش رو قطع کنه.
ESTÁS LEYENDO
Wake up and save me [کامل شده]
Fanfic"بیدارشو و نجاتم بده" نویسنده: boom ژانر: رومنس، درام، اسمات، انگست، جنایی، رازآلود، هپی اندینگ،... کاپل ها: چانلیکس(اصلی)، چانگلیکس، چانگجین، مینسونگ، سونگلیکس،... 🔥 خلاصه 🔥 تلاقی دو زندگی متفاوت... از دست دادن عزیزان... تنهایی... جدایی از عشق او...