✴️ part:45 ✴️

229 24 33
                                    

                  *******************

                       قسمت: چهل و پنجم

وقتی وارد شد نفس عمیقی کشید و در رو پشت سرش بست و بهش تکیه داد.

از خجالت تمام بدنش خیس عرق شده بود چون این اولین باری بود که می‌خواست چنین حرکت رمانتیکی بزنه و واکنشی که فلیکس نشون می‌داد براش خیلی مهم بود.

از استرس تپش قلب گرفته بود و از حالت خودش متعجب بود.

چرا این شکلی شده بود؟! 

تکخندی زد و با احتیاط راهرو رو رد کرد و با شنیدن صدای غرغر پسر کوچیک‌تر با خجالت دستی پشت گردنش کشید و نمش رو برداشت. 

فلیکس همون طور که معلوم نبود داره به چی غر میزنه سمت راهرو اومد و با دیدن چان و گل توی دستش شوکه متوقف شد و به قیافه‌ی سرخ شده‌ی مرد بزرگ‌تر خیره شد.

_نمی‌دونستم چی دوست داری...اصلا نمی‌دونستم از این کار خوشت میاد یا نه...بدت اومده؟!...ببخشید ولی نمی‌خواستم بهت حس بدی بدم فقط دوست داشتم یه چیزی برات بگیرم...آه خدایا فک کنم گند زدم...حرکت لوسی بود نه؟! ببخشید...من...من...آه لعنت بهش الان میندازمشون دور...

چان مثل خود درگیرها با خودش زمزمه می‌کرد و در نهایت سمت آشپزخونه پا تند کرد تا سه تا شاخه رز قرمزی که گرفته بود رو بندازه تو سطل زباله که با گریه‌ی پسر کوچیک‌تر و از پشت چسبیدن بهش سر جاش میخ‌کوب شد.

داشت چه اتفاقی میوفتاد؟!

فوری چرخید و بدن پسر کوچیک‌تر رو تو آغوشش فشرد و محکم سرش رو بوسید.

_ببخشید لیکس...ابدا فکرشو نمی‌کردم ناراحت شی...

+خفه شو بنگ چانِ احمق...

میون گریه‌هاش نالید و محکم‌تر خودش رو به مرد بزرگ‌تر فشرد. 

_ فلیکس لااقل بگو چیشده؟! کسی اومد؟! چیزی شنیدی؟!

+یاااا بنگ چان چطور جرئت می‌کنی این همه احمق و خنگ باشی؟! من دارم بخاطر این گلای زشتی که برام گرفتی از ذوق گریه می‌کنم، پس کو روحیه‌ی احساساتیت؟! الان نباید این سوالای احمقانه رو بپرسی فقط باید بوسم کنی و نازمو بکشی فهمیدی؟! پس انقدر ور نزن و فقط بوسم کن...

بین هق هق‌هاش گفت و دوباره صورت سرخ شده از خجالتش رو تو گردن مرد بزرگ‌تر فرو کرد و مشغول ادامه‌ی گریه‌اش شد و چانِ شوکه رو رها کرد.

چان با گیجی محکم‌تر در آغوشش کشید و با همون حالت شوکه دوباره سرش رو بوسید و موهاش رو بویید‌.

لبخندی کنج لبش نقش بست و حس کرد آروم شده.

فلیکسش خیلی احساساتی بود و خودش هم بیش از حد ناشی.

Wake up and save me [کامل شده]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora