*******************
قسمت: سی و ششم
*فلش بک / قبل از آشنایی جیسونگ با مینهو*
مشغول بازی با سگها بود که متوجهی خروج جان از عمارت و اومدن سمتش شد، اما خودش رو به بی توجهی زد و تا وقتی که مرد بزرگتر کنارش قرار گرفت و صداش زد سعی کرد بهش نگاهی نندازه.
اون مرد همیشه کنار بنگ مینفو بود و توی تمام کثافت کاریهاش دست داشت و جیسونگ اصلا دلش نمیخواست با این مردِ عجیب که گاهی به طرز خیلی مزحکی پیش بنگ پیر، احمق به نظر میرسید برخورد داشته باشه.
_جیسونگ؟ بلند شو دنبالم بیا باهات کار دارم...
پسر لاغر با ترس از جلوی سگهایی که با علاقهی شدید براش دُم تکون می دادن بلند شد و رو به روی مرد بزرگتر قرار گرفت و با وحشتی که ته چشمهاش بود به جان نگاه کرد.
+چ...چیکارم داری؟!
_دنبالم بیا...
+نه...ن...نمیام...
با ترس گفت و وقتی جان سمتش برگشت و با اخمی نگاهش کرد فورا از حرفش پشیمون شد.
_اگه میخوای مادرت زنده بمونه دنبالم بیا...زود...
گفت و فورا جلو افتاد و جیسونگ وحشت زده که با شنیدن اسم مادرش تمام ذهنش خالی شده بود فوری دنبالش دوید و خودش رو بهش رسوند.
+حق ندارین به مادرم کاری داشته باشین...
_فقط خفه شو و دنبالم بیا...
جان بدون هیچ ریاکشنِ اضافیای به راهش ادامه داد و هر دو زمانی متوقف شدن که وارد راهروهای زیرزمینی که به زندان مادرش منتهی میشد رسیدن.
+گفتم...گفتم با مادرم کاری نداشته باشین...
جیسونگ با گریه و داد گفت و در یک آن جان سمتش برگشت و با عصبانیت از یقهاش گرفت و محکم بالا کشیدش و تو صورتش غرید.
_خفه شو...با مادرت کاری ندارم فقط در صورتی که کارایی که میگم رو برام انجام بدی...
+میکنم...هر کاری که بگی میکنم...فقط تو رو خدا با مادرم کاری نداشته باش...
_اطلاعات...
جیسونگ با شنیدن این حرفها از بین لبهای جان شوکه به چشمهای جدیش خیره شد و گیج منتظر موند تا حرفش رو ادامه بده.
_جمعه شب که میرین توکیو...باید مو به موی اتفاقاتی که میوفته رو برام بگی...مو به مو جیسونگ...
آخرین جملاتش رو زمانی گفت که پسرک رو به خودش نزدیکتر کرد و تو صورتش زمزمه کرد.
چشمهای جیسونگ از وحشت برقی زدن و شوکه چند بار دهنش رو باز و بسته کرد.
YOU ARE READING
Wake up and save me [کامل شده]
Fanfiction"بیدارشو و نجاتم بده" نویسنده: boom ژانر: رومنس، درام، اسمات، انگست، جنایی، رازآلود، هپی اندینگ،... کاپل ها: چانلیکس(اصلی)، چانگلیکس، چانگجین، مینسونگ، سونگلیکس،... 🔥 خلاصه 🔥 تلاقی دو زندگی متفاوت... از دست دادن عزیزان... تنهایی... جدایی از عشق او...
![Wake up and save me [کامل شده]](https://img.wattpad.com/cover/291982126-64-k327742.jpg)