*******************
قسمت: چهل و چهارم
با استرس مشغول جویدن ناخنهاش بود و با پاش روی زمین ضرب گرفته بود.
نمیدونست داره کار درستی میکنه یا نه ولی فقط گذاشت ناخودآگاهش اون رو به اینجا بکشونه.
تقریبا از گندکاری یهویی خودش پشیمون شده بود و میخواست راهش رو بکشه و برگرده و بعدش خودش رو تو دریایی چیزی غرق کنه که صدای چانگبین سر جا پروندش و شوکه نگاهش رو بهش داد.
_هیونجین...اینجا چیکار میکنی؟!
چانگبینی که تقریبا از دیدن پسر کوچیکتر میخواست بال دربیاره با لحن به ظاهر بیخیالی گفت و تو حیاط به پسر کوچیکتر نزدیکتر شد.
هیونجین با دیدن مرد بزرگتر که با بالا تنهی برهنه بهش نزدیک میشد آب دهنی قورت داد و با استرس شروع کرد به حرف زدن.
+م...من...چیز شد...یعنی...فلشمو گم کردم...گفتم شاید احیانا اینجا باشه چون این اواخر بغیر اینجا جای دیگهای نرفته بودم...خواستم بپرسم تو چیزی ندیدی؟!
دلیل الکیش رو گفت و چانگبین تمام تلاشش رو کرد که نخنده.
این پسرک کیوت قرار بود باهاش اینطوری باشه؟!
اوکی...
درسته که تو آخرین دیدارشون حرفهای خوبی به هم نزده بودن اما دلیل نمی شد که برای حل کردن مشکلشون اقدامی نکنه.
_نمیدونم...منم که میدونی چقدر درگیر بودم...اصلا وقت نشد خونه رو مرتب کنم...بیا داخل خودت یه نگاهی بنداز...
+ن...نه بالا نمیام...فقط خواستم بهت گفته باشم که اگه یه موقع چیزی پیدا کردی اون مال منه...
_چیز مهمی توش بود؟!
+حتما مهم بوده که دنبالشم...
با تخسی گفت و بند کولهاش رو بین مشتِ گره شدهاش بیشتر فشرد.
_اوکی...میگردم...
چانگبین گفت و تا خواست ادامه بده با صدای فلیکس هر دو شوکه به پسری که پشت چانگبین جلوی در ورودی ایستاده بود خیره شدن.
*بین؟! مهمون داری؟!
فلیکس با ابروهای بالا رفته و متعجب گفت و با قدمهای آروم بهشون نزدیک شد و با دقت به پسر کوچیکتری که با اخم و تقریبا بدن لرزون نگاهش میکرد خیره شد.
اون دیگه کی بود؟!
+م...من...من دیگه میرم...
تا خواست بهشون برسه هیونجین با استرس و لحن بغض آلودی گفت و قبل از اینکه کسی بخواد کاری بکنه سمت در خروجی حیاط دوید و از دیدرس خارج شد.
![](https://img.wattpad.com/cover/291982126-288-k327742.jpg)
ESTÁS LEYENDO
Wake up and save me [کامل شده]
Fanfic"بیدارشو و نجاتم بده" نویسنده: boom ژانر: رومنس، درام، اسمات، انگست، جنایی، رازآلود، هپی اندینگ،... کاپل ها: چانلیکس(اصلی)، چانگلیکس، چانگجین، مینسونگ، سونگلیکس،... 🔥 خلاصه 🔥 تلاقی دو زندگی متفاوت... از دست دادن عزیزان... تنهایی... جدایی از عشق او...