✴️ part:18 ✴️

295 73 86
                                    

ووت
نظر
فالو

                 **********************

                        قسمت: هجدهم

+چشم ارباب...

با قطع شدن تماس، مینهو نفس وحشی‌ای کشید و با حرص، دندون قروچه‌ای رفت .

_همین؟! لعنت بهش، چه گوهی می خواد؟!

+باید برم...

_و اگه نری؟!

مینهو ابرویی بالا انداخت و پرسید .

+خواهش می کنم...

جیسونگ با لحنِ ملتمسی زار زد و جوابش هم شد دیوونه شدن بیشتر مینهو .

_لعنت بهت، اگه می خوای بمیری به خودم بگو چرا میخوای بری تو دهن شیر؟! ها؟! جیسونگ به خدا قسم اگه همین جوری لال مونی بگیری خودمو می کشم...

مینهو مثل وحشی‌ها نعره می کشید و هر چیز که سر راهش بود رو نابود می کرد .

جیسونگ سریع طرفش رفت و محکم چسبید به کمرش و با گریه شروع کرد به ناله کردن .

+میگم...میگم...فقط به خودت آسیب نزن...

گفت و مینهویی که با چشم های از حدقه در اومده به زمینِ خونی خیره بود و فقط نفس نفس میزد آروم شد.

جیسونگ محکم نگهش داشت.

+مادرم...مادرم تو عمارتشه...اگه...اگه چیزی بگم میکشتش...تیکه تیکه اش می کنن...خودش گفت...گفت هر روز یه تیکه اشو برام میارن مینهو...توروخدا به خودت آسیب نزن...همه چیزو میگم...

جیسونگ زجه زد و مینهو با بُهت، دستِ سالمش رو روی دستِ جیسونگ که دور کمرش بود گذاشت.

_ببخشید...یه لحظه...دیوونه شدم...

آروم گفت و برگشت سمت جیسونگی که بشدت می‌لرزید. 

با احتیاط بغلش کرد تا دستِ خونیش لباسش رو کثیف نکنه .

جیسونگ آبِ دماغش رو بالا کشید و به مینهو خیره شد.

+دستتو زخمی کردی...بیا...

گفت و با آخرین توانی که توی تنش بود مینهویی رو که مسخ شده بود دنبال خودش تا آشپزخونه کشید.

مینهو آروم روی صندلی نشست و گذاشت جیسونگ همون طور که هق هق می کرد به کارش برسه .

_چرا؟! مادرت چرا اونجاست؟!

+من...

جیسونگ سرش رو کمی خم کرد و لب پایینش رو گزید.

مینهو با حرص انگشت های دستِ سالمش رو مشت کرد و دندون قروچه ای رفت .

+میشه بعدا...بعدا راجبش حرف بزنیم؟!

مینهو نفس کلافه ای کشید و سعی کرد بغض گیر کرده تو گلوش رو قورت بده.

Wake up and save me [کامل شده]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora