*******************
قسمت: چهل و هشتم
قسمت پایانی
*پنج سال بعد*
+باشه مامان حواسم هست...مراقب خودتون باشین...فردا شب میبینمتون...ماچ بهت...
همون طور که گوشی رو بین گوش و شونهاش نگه داشته بود و سعی میکرد با وسایل زیادِ تو دستش رمز در رو بزنه صحبتهای آخر رو هم با مادرش کرد و به محض ورود به خونه و بسته شدن در پشت سرش سمت کانتر آشپزخونه پا تند کرد و سریع پلاستیک خریدهاش رو روش قرار داد و با خستگی همون جا روی صندلی ولو شد و با دستهاش صورتش رو پوشوند.
+آه خدایا...بالاخره خونه...
نفس عمیقی کشید و مشغول مالیدن چشمهای خستهاش شد.
از صبح و درگیریش تو دانشگاه تا رفتنش به فروشگاه و تند تند خرید کردنش و اون نیمچه تصادفی که با ماشین کرد فقط دلش میخواست زودتر برگرده به خونه تا فقط یکم استراحت کنه.
باید دفاعیهاش رو کامل میکرد و از اینکار فقط بخاطر استاد راهنمای مسخرهاش متنفر بود و متاسفانه نمیشد هیچ جوره از زیرش در بره چون چان پدرش رو در میاورد.
بالاخره صورتش رو از بین دستهاش آزاد کرد و به حجم تلنبار شدهی کارهایی که از الان باید شروع میکرد خیره شد.
امروز سالگرد ازدواجش با چان بود و اصلا دوست نداشت به اون بیریخت تو سورپرایز کردن ببازه، چون مطمئن بود چان یه چیز توپ واسه کم کردن روش آماده کرده و این علاوه بر اینکه باعث میشد تپش قلبش شدت بگیره باعث حرصی شدنش هم میشد.
چان هر بار شوکه کنندهتر از قبل حرکت میزد و خیلی بد بود، اما سالگردشون به یه رقابت شیرین براشون تبدیل شده بود.
البته که هر دو راضی بودن...
چان از چند وقت پیش بهش گفته بود که به خودش سخت نگیره ولی اون سرسختتر و مبارزتر از چیزی بود که چان فکرش رو میکرد و خب راستش این هیجان رو دوست داشت.
لبخندی زد و بعد از نفس عمیقی از جاش بلند شد و مشغول شد.
کیکی که سفارش داده بود رو اول از همه به یخچال منتقل کرد و به طرح روش که صورت چان بود لبخندی زد.
+لبات مال خودمه...
به کیک چشمکی زد و در یخچال رو بلافاصله بست و مشغول باقی کارها شد.
بعد از تزیین اتاق، نگاه کلی بهش انداخت و برگشت تو پذیرایی و با دیدن ساعت، شوکه نالهای کرد و سمت حمام رفت.
بشدت بوی عرق گرفته بود و فقط یک ساعت تا برگشتن چان وقت داشت و اصلا دوست نداشت برنامههاش خراب شه.
ESTÁS LEYENDO
Wake up and save me [کامل شده]
Fanfic"بیدارشو و نجاتم بده" نویسنده: boom ژانر: رومنس، درام، اسمات، انگست، جنایی، رازآلود، هپی اندینگ،... کاپل ها: چانلیکس(اصلی)، چانگلیکس، چانگجین، مینسونگ، سونگلیکس،... 🔥 خلاصه 🔥 تلاقی دو زندگی متفاوت... از دست دادن عزیزان... تنهایی... جدایی از عشق او...