ناشناس:
نمیتونی..تو هم بعد از چند وقت خسته میشی
حتی خودمم خسته شدم از بس به چیز های بیهوده فکر کردم
ایننشخوار فکری داره مغزمو میخوره!شما:
ولی این میتونه درمان بشهناشناش:
فکر کردی تاحالا چند بار فرستادنم تیمارستان؟!
فقط بخاطر اینکه از دستم خسته شده بودن!
من یه افسرده ی مطلق ام که به همه چیز با اهمیت و بی اهمیتی فکر میکنه..شما:
متاسفم بابتش، ولی مطمئنم اگه کسی بود که درکت میکرد مطمئناً بهتر میشدی!ناشناس:
مشکل همینه..کسی درکم نمیکنه و همه به چشم یه مزاحم میبیننم!شما:
ولی من تو رو مزاحم نمیدونمSeen
شما:
هی..کجا رفتی..نگو که..Seen
شما:
پیام هام سین میخوره ولی چرا جواب نمیدی..این ترسناکه..لطفا جواب بده!
00:5 Amناشناس:
ساعت از دوازده گذشته..فردا شب انجامش میدم..
00:10 Am
YOU ARE READING
ℂ𝕣𝕒𝕫𝕪 𝕂𝕚𝕞✔
Fanfiction[𝐂𝐨𝐦𝐩𝐥𝐞𝐭𝐞𝐝] Over thinking:⇘ به حالتی گفته میشود که شخص نشخوار فکری دارد و به کماهمیت ترین چیز ها، ساعت ها فکر میکند. کیم تهیونگ تقریبا از دبیرستان با این مشکل مواجه شده بود و حالا که ۲۱ سالش بود، دیگه نمیتونست تحملش کنه..همه ی اطرافیانش...