AFTER STORY 3

4.8K 812 452
                                    

تهیونگ به صورت احمقانه ای احساس خشم میکرد. دست خودش نبود، میدونست ماجرا اونطور که فکر میکنه نیست اما پنهان کاری پسر کوچیک تر عصبیش میکرد.

به جونگکوک اعتماد داشت.. البته که داشت!
اون هیچوقت بهش خیانت نمیکرد.. مگه نه؟! خودش بهتر میدونست که تهیونگ طاقت ضربه ی روحی دیگه ای رو نداره.. شایدم نمیدونست؟!

تهیونگ ناگهانی به خودش اومد و با بهت از جاش بلند شد. نیم ساعت یه گوشه نشسته بود و به چی فکر میکرد؟
جونگکوک اونهمه تلاش نکرده بود که دوباره بشینه یه گوشه و انقدر فکر کنه که مغزش فلج بشه.

دستش رو توی موهای تازه فر شده اش کرد و نفس عمیقی کشید. موهای فر شده اش.. مدل موی مورد علاقه ی جونگکوک.. پس چرا پسر کوچیکتر واکنشی بهش نشون نداده بود؟!
دیشب وقتی که از استودیو برگشت اونقدر توی فکر بود که حتی متوجه ی موهاش نشد.. تهیونگ بخاطر جلب توجهش اینکارو کرد.. حتی اونم جواب نداد!

رفتار های مشکوک جونگکوک از تقریبا یک ماه پیش شروع شده بود، و از دو هفته ی گذشته به طرز مشکوک و پنهانی با کسی حرف میزد.
تهیونگ با کمال شرم اعتراف میکرد که توی موبایل جونگکوک گشته، اما چیزی جز تماس های جونگکوک با هم دانشگاهیش ندیده.

تماس ها زیاد بودن اما امکان نداشت جونگکوک با یونگی بهش خیانت کنه مگه نه؟.. اون پسر استریت بود. تهیونگ خودش دوست دخترش رو دیده بود.
شایدم دوست دخترش نبود؟ ولی آخه..

سرش رو تند تند تکون داد و با دستاش خودشو باد زد. شروع به راه رفتن توی سالن کرد و با خودش زمزمه کرد:
+خودت رو جمع و جور کن! امکان نداره جونگکوک بهت خیانت کنه!!

اشک به چشمش نیش میزد اما با تمام وجود سعی داشت که جلوش رو بگیره. نباید واسه اتفاقی که نیوفتاده بود گریه میکرد.
جونگکوک هر لحظه ممکن بود بیاد و تهیونگ نمیخواست که اون چشمای قرمزش رو ببینه. البته.. اصلا امکان داشت که متوجه اشون بشه؟..

همین فکر باعث شد که ناخودآگاه اشکاش سرازیر بشن. صدای ماشینی که از حیاط به گوشش رسید اونو به خودش آورد. قبل از اینکه کوک وارد خونه بشه به سمت سرویس رفت و در رو بست.

.
.
.
مثل چند شب گذشته، پشت به جونگکوک خوابید و پسر کوچیکتر حتی سعی نکرد از پشت بغلش کنه!

خوابش نمیومد اما بی حرکت موند و اجازه داد که جونگکوک فکر کنه که خوابیده.

نور موبایل جونگکوک رو از گوشه ی چشم میدید، چشماش رو محکم روی هم فشار داد تا توجهش از جونگکوک برداشته بشه.
به چی انقدر با دقت خیره شده بود؟
با کسی چت میکرد؟!

ناخودآگاه تکونی خورد و دستش رو روی صورتش کشید، متوجه شد که جونگکوک بلافاصله موبایلش رو خاموش کرد.
شونه هاش رو جمع کرد و تکون ریزی به سرش داد.
نزدیک شدن جونگکوک رو به خودش حس کرد.

ℂ𝕣𝕒𝕫𝕪 𝕂𝕚𝕞✔Where stories live. Discover now