شما:
تهیونگی هیونگی هیونگヾ(^-^)ノتهیونگی:
حس میکنم یه چیز میخوای!شما:
درست حدس زدیヾ(^-^)ノتهیونگی:
هی این داره ترسناک میشه..شما:
نه اصلنم ترسناک نیست(≡^∇^≡)تهیونگی:
چی میخوای ಠಿ_ಠشما:
یه عکسِ سادهヾ(^-^)ノتهیونگی:
از چی؟!شما:
خودت ᕕ( ՞ ᗜ ՞ )ᕗSeen
شما:
نرو نروSeen
شما:
اصلا اول من عکس میفرستمᕕ( ᐛ )ᕗSeen
شما:
Seen
شما:
تهیونگی :(تهیونگی:
جیه؟!!شما:
چطورم؟ ᕦ( ᐛ )ᕡتهیونگی:
بد نیستی..شما:
هی این درد داشت :(تهیونگی:
خیلی خب گریه نکن
میشه گفت یه کوچولو کیونیتهیونگی:
کیوتی*شما:
")شما:
همینم باز خوبه(☞ ᐛ )☞شما:
حالا نوبت توعه! (˵ ͡° ͜ʖ ͡°˵)Seen
Offline
شما:
باز فرار کردیشما:
و این کیوته('༎ຶ ͜ʖ ༎ຶ ')♡
YOU ARE READING
ℂ𝕣𝕒𝕫𝕪 𝕂𝕚𝕞✔
Fanfiction[𝐂𝐨𝐦𝐩𝐥𝐞𝐭𝐞𝐝] Over thinking:⇘ به حالتی گفته میشود که شخص نشخوار فکری دارد و به کماهمیت ترین چیز ها، ساعت ها فکر میکند. کیم تهیونگ تقریبا از دبیرستان با این مشکل مواجه شده بود و حالا که ۲۱ سالش بود، دیگه نمیتونست تحملش کنه..همه ی اطرافیانش...