جونگو:
هیونگی کجایی دلم برات تنگ شده، هیچجوره هم گشاد نمیشه
بیا گشادش کن(T^T)شما:
موقع خوبی پیام دادیجونگو:
چطور مگه؟ ~v( ̄∇ ̄)vشما:
هیچی همینجوری
منم دلم برات تنگ شده بودجونگو:
یممسمسمششجونگو:
میمکسکشمشمشضپضجونگو:
هیونگی داری بازی خطرناکی رو با قلبم شروع میکنی(T_T)شما:
جدی؟!
پس بزار یه عکس هم از خودم بفرستم!جونگو:
یعنی این پاداش کدوم کارِ خیرمه؟! ༼;´༎ຶ ༎ຶ༽شما:
نجات دادن جونِ یه نفرجونگو:
تهیونگی تغییر کردی(。;_;。)شما:
این خوبه یا بد؟!جونگو:
هنوز نمیدونم (。;_;。)شما:
چند دقیقه فرصت بده یه عکس بگیرمجونگو:
باشهᕕ( ཀ ʖ̯ ཀ)ᕗ«ده دقیقه بعد»
شما:
![]()
Ops! Esta imagem não segue nossas diretrizes de conteúdo. Para continuar a publicação, tente removê-la ou carregar outra. Seen
شما:
هی... جونگکوکی؟!جونگو:
ممن نمیدپنم چس بکمجونگو:
ویمسوشوشووشوشجونگو:
تهیونگی تو خیلی خوشگلی(Ω Д Ω)شما:
آممم ممتوت
آممم مم|
آممم ممنون:)♡جونگو:
خوبه!شما:
چی خوبه؟!جونگو:
گفته بودی تغییرت خوبه یا بد
میگم خوبه ˙˚ʚ('◡')ɞ˚˙شما:
امیدوارم.. فقط بدون کسی که باعث این تغییر شد تویی!..جونگو:
من.. من حالم خوبه نگرانم نباش فقط دارم بالشمو گاز میگیرم ༼;´༎ຶ ༎ຶ༽شما:
😂😂

VOCÊ ESTÁ LENDO
ℂ𝕣𝕒𝕫𝕪 𝕂𝕚𝕞
Fanfic[𝐂𝐨𝐦𝐩𝐥𝐞𝐭𝐞𝐝] Over thinking:⇘ به حالتی گفته میشود که شخص نشخوار فکری دارد و به کماهمیت ترین چیز ها، ساعت ها فکر میکند. کیم تهیونگ تقریبا از دبیرستان با این مشکل مواجه شده بود و حالا که ۲۱ سالش بود، دیگه نمیتونست تحملش کنه..همه ی اطرافیانش...