شما:
هی نمیخوای اسمت رو به دوست جدیدت بگی؟!Seen
شما:
من جئون جونگکوکم..میتونی کوک صدام کنیᕕ( ᐛ )ᕗSeen
ناشناس:
لطفا تمومش کن
فقط داری اذیتم میکنیشما:
خب اسمت چیه؟ناشناس:
اصلا میخونی چی میگم؟!شما:
البته که میخونم، ولی دوست دارم اسمت رو بدونم(↑ω↑)ناشناس:
اسمم رو بگم دست از سرم برمیداری؟!شما:
نوچ...من تازه پیدات کردم
اسمتو بگو •-•ناشناس:
خیلی خب
کیمتهیونگ
حالا میشه دست از این مسخره بازی برداری؟!شما:
اووو
تهیونگ...چه اسم قشنگی
تهیونگی چند سالته؟ناشناس:
تتهیونگی؟!
خب من ۲۱ سالنهشما:
هی تو یک سال از من بزرگتری
پس تهیونگی هیونگی هیونگ صدات میکنمヾ(^-^)ノSeen
آیا میخواهید کاربر را تهیونگی هیونگی هیونگ ذخیره کنید؟
بلی خیر-: ✧ :-゜・..・゜-: ✧ :-
فقط اینو بگم که چت ها بجز سه پارت اول، توی چند پارت ادامه ندارن و تک پارتی ان..
هر پارت یکی از چت هاشون رو نشون میده..
و بین پارتا پرش زمانی چند روزه داریم!

YOU ARE READING
ℂ𝕣𝕒𝕫𝕪 𝕂𝕚𝕞
Fanfiction[𝐂𝐨𝐦𝐩𝐥𝐞𝐭𝐞𝐝] Over thinking:⇘ به حالتی گفته میشود که شخص نشخوار فکری دارد و به کماهمیت ترین چیز ها، ساعت ها فکر میکند. کیم تهیونگ تقریبا از دبیرستان با این مشکل مواجه شده بود و حالا که ۲۱ سالش بود، دیگه نمیتونست تحملش کنه..همه ی اطرافیانش...