تهیونگی خوشگله:
چجوری میشه تو قرار اول با یه دختر کاری کرد که طرف ازت متنفر بشه؟!شما:
یعنی چی؟!تهیونگی خوشگله:
اونو ولش
اینو بگو
چجوری غیر مستقیم بگیم که از طرف خوشمون نمیاد؟شما:
هی...تو.. با یه نفر قرار میذاری؟؟تهیونگی خوشگله:
نه نه
آممم میدونی.. پدرم میخواد مجبورم کنه که با دختر شریکش ازدواج کنم..Seen
تهیونگی خوشگله:
جونگکوکی؟!..شما:
بیام بدزدمت؟!
بیام بدز|
بیام|
|
خب میخوای چیکار کنی؟!تهیونگی خوشگله:
تمام زندگی من به دست اون نابود شد
حالا که یکم بهتر شدم دیگه نمیخوام بذارم مثل یه عروسک گردان منو کنترل کنه!
وقتشه که بهش ثابت کنم اون ضعیفی که تصور میکنه نیستم.شما:
چرا فقط از اونجا نمیری؟تهیونگی خوشگله:
با اینکارم بهش ثابت میشه که ضعیفم
و من اینو نمیخوامشما:
اوکی
میتونی رو من حساب کنی(☞ ᐛ )☞شما:
حالا قدم اول چیه؟تهیونگی خوشگله:
کاری کنم که هم ازدواج، و هم شراکت پدرم با پدر دختره، بهم بخوره.شما:
اولی رو پایه ام
ولی دیگه چرا شراکتشون رو میخوای بهم بزنی؟!تهیونگی خوشگله:
این قرار ازدواج برای همین شراکت مسخرس..
پدرم برای حفظ کردنش داره مجبور به اینکارم میکنه
و منم بهمش میزنم!شما:
اووو موهای تنم سیخ شدq(❂‿❂)pشما:
خب حالا چجوری میخوای بهمشون بزنی؟!تهیونگی خوشگله:
وقتشه که "Crazy Kim" بیدار بشه!
✺◟( ͡° ͜ʖ ͡°)◞✺شما:
✺◟( ͡° ͜ʖ ͡°)◞✺
*سیخونک زدنش با چوب* پاشو وگرنه با سطل آب میام بالاسرت
تهیونگی خوشگله:
بیدار شد لازم به خشونت نیست😭شما:
منظورت چیه من کی خشونت به خرج دادم؟ خشونت فقط توی تخت.تهیونگی خوشگله:
چی بیگی مخت تاب برداشتهد بازشما:
خشن دوست نداری تهیونگی؟ (˵ ͡° ͜ʖ ͡°˵)تهیونگی خوشگله:
میدونی چیه؟ من الان سرم زیادی شلوغه پس فعلا.شما:
بالاخره چی شد، خشن دوست داری یا نه؟Seen
YOU ARE READING
ℂ𝕣𝕒𝕫𝕪 𝕂𝕚𝕞✔
Fanfiction[𝐂𝐨𝐦𝐩𝐥𝐞𝐭𝐞𝐝] Over thinking:⇘ به حالتی گفته میشود که شخص نشخوار فکری دارد و به کماهمیت ترین چیز ها، ساعت ها فکر میکند. کیم تهیونگ تقریبا از دبیرستان با این مشکل مواجه شده بود و حالا که ۲۱ سالش بود، دیگه نمیتونست تحملش کنه..همه ی اطرافیانش...