ناشناس:
اوه ببخشید..بیدارت کردم؟!
نمیخواستم اذیتت کنم ولی باید حرفامو هم قبل از اینکه برم به یکی میزدم درواقع نمیدونم تو کی هستی ولی خب مهم نیست من فقط میخواستم برای آخرین بار یکی حرفامو بشنوهشما:
یعنی چی آخرین بار؟ناشناس:
از لحاظ فنی خب یه آدم مرده حرف نمیزنه، نمیدونم شاید فنی نباشه ولی خب من اگه بمیرم که نمیتونستم حرف بزنم پس خواستم قبل از اینکه بمیرم حرفامو به یکی بگم و الان هم وقتم داره تموم میشه چون میخوام ساعت 00:00 تمومش کنم و الان فقط پنج دقیقه مونده!شما:
هی هی آروم باش بفهمم چی میگی..اصلا خودت هممتوجه میشی داری چی میگی؟ناشناس:
نه
خب راستش نفهمیدم، هیچوقت همنمیفهمم
درواقع هیچکس نمیفهمه چی میگم و این همون دلیلیه که میخوامخودمو بکشم!ناشناس:
پس چرا دارم اینکارو میکنم؟
یعنی خب خواستم برای آخرین بار امتحانش کنم ولی بهم ثابت شد که حتما باید اونتیغ رو روی رگم بکشم!ناشناس:
حتی تویی که آخرین شنونده ی حرفام بودی همنمیفهمی چی میگمشما:
هی هی آروم باش...من فقط گیج شدمناشناس:
تیغ رو روی رگ دست میکشن یا گردن؟!شما:
هیچ جا..اون تیغ لعنتی رو هیچ جای فاکی نکش!ناشناس:
یعنی اگه رو دستم بکشم دیرتر تموم ميشه
ولی رو گردن زودتر؟
اصلا تیغ بهتره یا قرص؟!شما:
اصلا گوش میدی من چی میگم؟به اون تیغ لعنتی دست نزن!ناشناس:
گوش؟ خب بازم از لحاظ فنی نمیشه گوش داد درواقع دارم پیامهاتو میخونم ولی خب آره پیامهاتو میخونم، ولی اینهمه سال بقیه به چیزهایی که گفتن اهمیت ندادن، بذار منم یبار امتحانش کنم ببینم چه حسی داره!شما:
من اهمیت میدم!..به حرفات اهمیت میدم!ناشناس:
فکر میکنی چند وقت میتونی دووم بیاری؟اینکه یکی باشه که به چیز های بی اهمیت هم فکر کنه و کلی چیز های عجیب غریب بگه، اصلا چیزی راجب "over thinking" شنیدی؟!شما:
نه ولی میتونم به حرفات گوش کنم!
YOU ARE READING
ℂ𝕣𝕒𝕫𝕪 𝕂𝕚𝕞✔
Fanfiction[𝐂𝐨𝐦𝐩𝐥𝐞𝐭𝐞𝐝] Over thinking:⇘ به حالتی گفته میشود که شخص نشخوار فکری دارد و به کماهمیت ترین چیز ها، ساعت ها فکر میکند. کیم تهیونگ تقریبا از دبیرستان با این مشکل مواجه شده بود و حالا که ۲۱ سالش بود، دیگه نمیتونست تحملش کنه..همه ی اطرافیانش...