نگاهی به آدرسی که براش فرستاده شده بود انداخت!
پس جئون میخواست پیشنهادشو بشنوه...
_فکر میکنم همین که سین زدم برات کافی باشه
زیر لب گفت و گوشی رو روی مبل پرت کرد
مل : دختر یکساعته صدات میکنم چرا جواب نمیدی؟!
_ صدام کردی ؟ کی کجا؟
مل : از توی اشپزخونه ... گفتم شامتو بیارم؟ من گشنم بود خوردم
_ اها..فعلا میل ندارم ..هروقت گشنم بشه خودم میخورم
مل : باشه پس من میرم یخورده اتاق هارو جارو بکشم
_ هوم برو
روی مبل دراز کِش شد و به سقف بالای سرش زول زد...
حالا دیگه درصدی از پشیمونی رو توی خودش حس نمیکرد...
نگاهی به ساعت انداخت که نه و بیست دقیقه شب رو نشون میداد..
" فردا ساعته شش توی رد بار میبینمت"
پیامِ جئون رو مدام تو ذهنش تکرار میکرد..
بعد از سالها برای چیزی هیجان داشت..
براش یک چالش بنظر میومد..
و اما اگر پس زده میشد ،
غرورش برای بار چندم میشکست ولی ..
این یک پیشنهاد بود و نباید صدرصد به جوابیک دلش میخواست دل خوش میکرد!
بلند شد و به سمت اتاقش رفت
خیلی وقت بود دست به اون قرصها نزده بود و به قولی..ترکش کرده بود..
اما حالا حس میکرد بهش نیاز داره..
با تند کرد و به اتاقش رفت ، خداروشکر میکرد که مادرش توی اتاق نبود
جعبه کرم رنگی که پشتِ کمد قایم کردا بود رو بیرون آورد و درش رو باز کرد..
با دیدن وسایل های توش ک یادآور بدبختی هاش بود سریع بسته قرص هارو برداشت و درش رو بست...
قرص رو در دستهاش فشرد و از آینه نگاهی به صورتِ همیشه بی روحش انداخت..
بغض راه گلوش رو بسته بود و نگاه گذاری دیگری به قرص انداخت..
قول داده بود مگه نه ؟
_ من که دارم به خواسته ام میرسم..ف..فعلا پای قولم وایسم..
هوم!؟
نگاهش رو از اینه گرفت و به دستهاش داد و قرص رو از پنجره اتاقش پرت کرد..
سمت تختش رفت و بدن کوفته اش رو رها کرد تا کمی ذهنش رو آزاد کنه..جونگکوک ویو
پیام رو ارسال کرد و قلپی از مشروبش زد...
درمورد پیشنهاد اون دختر کنجکاو بود ..
چه چیزی باعث شد اون دختر بخواو ملاقاتش کنه و از غذا براش پیشنهاد داشته باشه!؟
+ دختر تو کاری میکنی تا بیشتر برای اوردنت زیر خودم وسوسه بشم..!
جک: از کی حرف میزنی!؟ کدوم دختر
اووووو نکنه جئونمون عاشق شده!؟
+ چرت نگو ! چرا فکر کردی باید عاشق بشم؟ فقط دلم خواست زیر خودم ببینمش مثل خیلیای دیگه..
جک : حالا کی هست
+ چند وقت پیش که با پارک معامله داشتم یه میز قمار بود .. پارک وسوسم کرد انجامش بدم و ..گود...برنده شدم !
جک : خب خب..تا اینجا که چیز عجیبی ندیدم
+ اونی ک بهم باخت دوست پسره رفیقِ این دخترس
جک : بعدش
+ بعدش نداره..از جرعتش خوشم اومده بنظر دختره جالب و پیچیده ای میاد
جک : حالا اسمش چیه
+ فک کنم لارا بود
جک : اوه لارا..خب خوشگله؟
+ داری زیاده روی میکنی وقتی جواب چهارتا سوالتو میدم پررو نشو !
جک : خیل خب بابا چرا دور برمیداری پسر خب پرسیدم دیگ
+ فردا باهاش قرار دارم گفت برام پیشنهاد داره
جک : واوو پسر پیشنهاد..حالا کجا قراد داری
+ توی بار خودم ... رد بار
جک : پس خوش بگذره !
YOU ARE READING
𝗛𝗨𝗡𝗧𝗘𝗥 | هـانتـر
Romance+ من از زجر دیدن دیگران لذت میبرم ! _ چه جالب ! چون منم از زجر دیدن خودم لذت میبرم ، فکر کنم بتونیم درد همدیگه رو تسکین بدیم... شاید اینجوری حس عذاب وجدانم کمتر بشه زجر دیدن میتونه لذت بخش باشه وقتی اون گوشه ذهنت هنوز هم خودت رو سرزنش میکنی..البته...