part 7

10.2K 1.2K 169
                                    

اگه آدم می‌فهمید که فردا یا همین یه ساعت دیگه قراره چه اتفاقی براش بیفته ، سعی نمی‌کرد جلوش رو بگیره ؟ سعی نمی‌کرد ازش فرار کنه یا به شکل دیگه ای تغییرش بده؟

جواب واضحه ... البته !

اما زندگی برای هر کس مثل سریالیه که حتی یه دقیقه بعدش رو هم نمیتونی پیش بینی کنی

گاهی مثل یه روند تکراری ادامه پیدا میکنه و گاهی هم بین تموم روزمرگی هات ، دقیقا همونجایی که انتظارشو نداری زندگی سوپرایزشو برات رو میکنه و میشه نقطه اوج سریال ! جاییکه نقش اصلی داستان به چالش کشیده میشه

زندگیم پا رو پا میندازه و کش و قوسی به بدنش میده و با سرگرمی بهت نگاه میکنه : بجنب پسر ! نگو که سوپرایز نشدی !

گریه میکنی .. خسته میشی .. میخندی .. فرار میکنی .. عشق میورزی .. خوشحال میشی .. ناراحت میشی .. می‌ترسی .. تلاش میکنی .. از دست میدی .. تنها میشی .. درد میکشی .. درد میکشی .. درد میکشی و ...
میمیری !

این چرخه زندگیه ...

حالا سریال زندگی جونگکوک فصل جدیدی رو براش باز کرده بود

یه گوشه ای از این شهر تو عمارت مجلل کیم تهیونگ ، تو اتاقی به نام [DARK SKY ] ، دست بسته و بی دفاع ؛ مقابل مردی که هیچ چیز از چشماش خونده نمیشه ... از این مرد باید ترسید !

تهیونگ قدم برداشت و با لبخند کوچیکی جلو اومد

+ بهت گفته بودم هر چقدر سرکش باشی به ضرر خودته ... نگفتم؟

جونگکوک در سکوت و با نفرت بهش زل زده بود

تهیونگ شلاق رو از مچ پای جونگکوک نوازش وار کشید و زیر چونش متوقف شد و ثانیه ای بعد محکم رو بدن جونگکوک فرود اومد . جونگکوک هیسی کشید و صورتشو از درد جمع کرد

+ وقتی ازت سوال میپرسم جواب بده بیبی !

جونگکوک نمی‌خواست خودشو ضعیف نشون بده
و ضعیف هم نبود ! اما این مرد قابل پیش بینی نبود و همین موضوع میترسوندش

تهیونگ عقب رفت و شلاق رو به دیوار پر از وسایل شکنجه آویزون کرد

به میز کنار دیوار نزدیک شد و با چهره متفکری به چاقو های تیز که برق میزدن دست کشید

+میدونی چیه جونگکوک ... نظرم عوض شد ! لباس سفید بیشتر بهت میاد .. تو تاریکی این اتاق مثل ماه می‌درخشی ...

یکی از چاقو هارو برداشت و هومی از سر رضایت کشید ، قدم برداشت و رو به روی جونگکوک ایستاد

+ اما من رنگ قرمزم دوست دارم !

از یقه لباس نازک جونگکوک گرفت و با چاقو به راحتی پارش کرد

جونگکوک فکش قفل کرده بود و با ترس به کار های تهیونگ نگاه می‌کرد

تهیونگ نگاه تحسین آمیزی به بدن سفید و عضله ای جونگکوک انداخت
قدمی جلو رفت و مماس با بدن جونگکوک قرار گرفت

Dark sky/VkookWhere stories live. Discover now