سخت تر از وقت هایی که بقیه تو رو نمیفهمن وقتیه که خودت هم خودت رو نمیفهمی...
تهیونگ سر تکون داد و خواست از حموم بره بیرون و خدمتکار رو صدا بزنه
- اینجوری میری؟
تهیونگ نگاهی به خودش که نیم تنه بالاش لخت بود کرد و ابرویی بالا انداخت
+ الان داری حسودی میکنی؟
جونگکوک قیافه پوکری به خودش گرفت و چشم غره ای رفت
- نخیر! فقط دارم عادت های رفتاریِ یک عدد بی حیا رو آنالیز میکنم...
+ مزخرف ترین جوابی بود که تو عمرم شنیدم
- میدونم
جونگکوک گفت و چشماشو بست. تهیونگ تک خنده ای کرد و دستگیره در رو فشار داد
- میتونم یه چیزی ازت بخوام؟
تهیونگ با صدای جونگکوک متوقف شد و سرش رو به سمتش چرخوند
+ هر چی!
نمیدونست چرا خوشحال شد، اینکه جونگکوک ازش درخواستی داشت حس خوبی بهش میداد
جونگکوک کمی تو وان جا به جا شد و به چشمای تهیونگ زل زد
- میشه جین هیونگم رو بیاری اینجا؟
تهیونگ با شنیدن این حرف لبخند روی لبش ماسید، نفسشو بیرون داد و و دستی به موهاش کشید
- ل..لطفا
تهیونگ با اخم کوچیکی که بین ابروهاش نشسته بود به زمین خیره شده بود، بعد از کمی مکث نگاهش رو به چشمای منتظر پسر داد
+ باشه جونگکوک، هیونگت امروز میاد اینجا
جونگکوک که امیدی نداشت، با شنیدن این حرف لبخند از ته دلی زد
- آقا دمت گرم، چه مرامی خرج کردی
تهیونگ به لفظ و لحن جونگکوک خندید و از حموم بیرون اومد، بعد از سفارش مشروب به خدمتکار، گوشیش رو برداشت و شماره نامجون رو گرفت
- سلام
تهیونگ با صدای سرد نامجون ابروهاشو بالا انداخت
+ سلام! یه خبر از ما نگیری...
- سرم شلوغ بود
+ خوبی؟ صدات گرفته مرد
- خوبم. اتفاقا میخواستم امروز بیام پیشت
+ کار خوبی میکنی، اممم ... چیزه ... جینم بیار!
نامجون با این حرف به تپه خاکی که جین زیرش دفن شده بود نگاهی کرد
- جین نمیتونه بیاد
+ چرا؟
- چون دفنش کردم
تهیونگ چشماش گرد شد و فاکی زیر لب گفت. به در بسته حموم نگاه کرد و بیشتر ازش فاصله گرفت و با عجله به سمت دیگه اتاق رفت
YOU ARE READING
Dark sky/Vkook
Fanfiction⛓برده تهیونگ بودن گردن کج میخواد و زبون کوتاه! ⛓چیزی که جونگکوک نداره... ---------------------------- - پس شاه دزد تویی! به کاهدون زدی... من هیچی ندارم! + تمام چیزی که میخوام رو به رومه... شاه دزد؟ گوشای من فقط باید کلمه ددی رو از زبون تند و تیزت...