part 18

9.6K 1.2K 212
                                    

ما تمامِ عمر دنبالِ کسی هستیم که بتونیم بدونِ نگرانی و ترس از قضاوت شدن، پیشش همون‌طوری حرف بزنیم که تو خلوت با خودمون حرف می‌زنیم. از همون دغدغه‌ها و ترس‌ها و حتی کلیشه‌ها...

ولی خب، خیلی سخته پیدا کردن این آدم نه؟

تهیونگ بعد از بالا رفتن جیمین ، نگاهشو از پله ها گرفت و روی مبل روبه روی شوگا نشست . سرش رو به پشتی مبل تکیه داد و دستی به موهاش کشید

لبخند محسوسی روی لب شوگا بود که باعث شد تهیونگ ابروشو بالا بندازه

+ کبکت خروس میخونه

- انقد ضایعس؟

+ پسره بهت ساخته

- نگم برات ...

شوگا با نیشخندی گفت و شرابش رو از دست خدمتکار گرفت . شرابش رو مزه کرد و تهیونگ رو از نظر گذروند و پوزخندی زد

- چیزای قشنگی روی صورتت میبینم

تهیونگ که منتظر واکنش شوگا بود بی حوصله پوفی کرد . جوابش رو نداد و چشماشو بست

شوگا که سکوت تهیونگ رو دید ، چشماشو ریز کرد و به تهیونگ خیره شد

- نگو کار اون هرزه بوده که اصلا باور نمیکنم

تهیونگ پلکاشو باز کرد و خودشو روی مبل جا به جا کرد . دستشو روی مبل گذاشت و به جلو خم شد

+ آره کار خودشه ، که چی الان ؟

- بیخیال ! میخوای بگی یه برده اینجوری صورتتو ترکونده ؟

شوگا با تعجب گفت و شرابشو روی میز گذاشت

+ به هیچ صراطی مستقیم نیست ! عین یه گاو وحشیه ! منو پارچه قرمز میبینه ...

- چرا ردش نمیکنی اون دنیا ؟

+ نه شوگا ... نه ... هنوز مزشو نچشیدم ...

شوگا خواست چیزی بگه که صدای داد و فریاد جیمین از اتاق جونگکوک شنیده شد . هر دو بلند شدن و با قدم های تند از پله ها بالا رفتن

تهیونگ در رو محکم باز کرد که به دیوار کوبیده شد

- جیمین !

شوگا گفت و جیمین با چشمای اشکی به سمتش برگشت

*فلش بک

جیمین دست جونگکوک رو پس زد و عقب رفت

+ فکر میکنی احمقم ؟ فکر میکنی نمی‌فهمم ؟ خوب میدونم منو برای چی میخواد ، خیلی هم خوب میدونم ... ولی چیکار کنم ؟ چیکار میتونم بکنم اصلا ؟من یه آواره ام جونگکوک ، آواره ! میدونی یعنی چی ؟ یعنی بی خانمانم ، بی کسم !

- من چیم پس ؟ خودم نوکرتم . تو فقط سعی کن از اونجا بری ، من یجوری سر میکنم اینجا . برو خونه من زندگی کن . تو و هیونگ بخاطر من توی دردسر افتادین ، نمیتونم بزارم اونجا بمونی ‌. آخه لامصب تو قراره دکتر این ممکلت بشی

Dark sky/VkookWaar verhalen tot leven komen. Ontdek het nu