part 13

9.8K 1.1K 351
                                    

هر عملی یه عکس العملی داره . هر کاری میکنی باید منتظر نتایج و عواقبش هم باشی ...

حتی اگه اون کار میخواد نجات دادن خودت باشه ! باید برای همه چی جواب پس بدی ...

زندگی جونگکوک از چاله در اومدن و تو چاه افتادن بود !

چطور فکر می‌کرد میتونه از دست کسی که جیمین و جین رو گم و گور کرده و خیلی راحت با چاقو رو سینش زخم عمیقی گذاشته فرار کنه !

دهنش رو باز کرد تا چیزی بگه که انگشت اشاره تهیونگ روی لباش قرار گرفت

+ هیسس ... خفه خون بگیر ... یه کلمه ازت بشنوم دندوناتو تو دهنت خورد میکنم جونگکوک

جونگکوک آب دهنشو قورت داد و به چشمای تهیونگ خیره موند

تهیونگ از اتاق بیرون اومد و بادیگارد هایی که جلوی در خونه ایستاده بودن رو مخاطب قرار داد

+ بیاریدش ... من توی ماشین منتظرم

بادیگارد ها سر تکون دادن و به سمت اتاق حرکت کردن

تهیونگ توی ماشین نشسته بود و به جونگکوکی که هیچ تلاشی برای آزاد شدن از دست بادیگاردها نمی‌کرد زل زده بود

در باز شد و جونگکوک داخل ماشین کنار تهیونگ پرت شد

+ حرکت کن

- بله ارباب

زندگی برای جونگکوک به آخر خط رسیده بود ... هیچ چیز دیگه براش معنایی نداشت

ماشین شروع به حرکت کرد . تهیونگ حرفی نمیزد و این برای جونگکوک ترسناک تر از هر چیزی بود ...

بارون شروع به باریدن کرده بود و جو رو سنگین تر می‌کرد ...

جونگکوک از شیشه ماشین به آسمون نگاه کرد و لبخند غمگینی زد

- داری به حال من گریه میکنی ؟

جونگکوک زمزمه کرد اما از گوش تهیونگ دور نموند

+ کل آدم های این شهر برات گریه کنن کافی نیست جونگکوک ...

جونگکوک با حرف تهیونگ چشماشو بست و قطره اشکی روی گونش سر خورد

ماشین توی حیاط عمارت متوقف شد و تهیونگ و جونگکوک از ماشین پیاده شدن . بادیگارد ها با اشاره تهیونگ جونگکوک رو داخل عمارت بردن و به ورودی [ DARK SKY ] رسیدن

تهیونگ که پشت سرشون قدم برمیداشت از پشت به جونگکوک نزدیک شد و سرش رو نزدیک گوشش برد و نفسش رو تو همون نقطه خالی کرد

+ بازم از اینجا سر دراوردی جونگکوک ... کسی که دوبار پاش به اینجا باز بشه دیگه بیرون نمیره ... خوب نگاه کن ... [ DARK SKY ] آخرین چیزیه که توی عمرت میبینی ...

تهیونگ گفت و به بادیگارد ها سری تکون داد . بادیگاردها اطاعت کردن و جونگکوک رو داخل بردن

Dark sky/VkookWhere stories live. Discover now