part 31

10.5K 1.1K 846
                                    

فقط یه جمله حق مطلب رو ادا میکنه : هیچ چیز از هیچکس بعید نیست ...

سرعت ماشین رو کم کرد و نگهش داشت ، جیمین با خوشحالی به آسمون که رو به تاریکی میرفت نگاه کرد

- چرا اومدیم اینجا ؟

جیمین گفت و به سمت شوگا برگشت

+ وقتی از اینجا نگاه میکنی شهر زیر پاته ... قشنگ نیست ؟

- چرا ، خیلی قشنگه ...

شوگا با حرف جیمین لبخندی زد و دستشو به رون پاش زد

+ بیا اینجا ببینم شیطون

جیمین چشماشو مظلوم کرد و با انگشتاش بازی کرد

- ببخشید ددی

+ آخه قیافتو اونجوری میکنی نمیگی قلبم وایمیسته؟ بیا بیبیِ من ، عصبانی نیستم

جیمین خنده ذوق زده ای کرد و نیم خیز شد ، دستشو روی صندلی گذاشت و پاهاشو دو طرف پاهای شوگا گذاشت ، تکیه دستاشو از صندلی گرفت و روی شونه اش گذاشت و به آرومی روی پاش نشست

+ قربونت برم من آخه

جیمین با شنیدن این حرف گونه هاش قرمز شد و لباشو گاز گرفت

شوگا دستاشو روی بدن جیمین کشید و نوازش کرد . لب هاشو جلو برد و روی لب های سرد و خوش طعم جیمین گذاشت ، چشماشو بسته بود و با احساس میبوسید

جیمین سرش رو کج کرد و سعی کرد با بوسه همراهی کنه ، بخاطر تلاشش لبخندی روی لب شوگا نشست و اونو روی پاش بالا تر آورد

لب پایینش رو مکید و گاز ریزی گرفت ، آه آرومی از لب های جیمین خارج شد که تو دهن شوگا خفه شد ، همینجور میبوسید و کمر جیمین رو نوازش میکرد

با نفس کم آوردنش میخواست از لب های جیمین جدا بشه که با حس کردن شیء فلزیِ سردی روی گردنش چشماشو باز کرد ، همونجور که با نگاه بهت زده ای به جیمین نگاه میکرد لب هاشو جدا کرد

جیمین که حالا نگاهش سرد و جدی شده بود و با جیمینِ چند دقیقه پیش هیچ شباهتی نداشت ، چاقوی تیز رو بیشتر به گردن شوگا فشار داد

- اسلحت رو بده به من !

+ داری با من شوخی میکنی ؟

- حرکت اضافه ای کنی شاهرگتو میزنم

+ اون چاقو برای دستت زیادی بزرگه جیمین

- حرفم رو یبار تکرار نمیکنم ، اسلحه !

+ حواست هست با کی درافتادی؟

- آره ... با کسی که مغزش تو دیکشه ! خوشبختانه از بچگی تا الان با قیافه مظلوم و کیوت خودمو نجات دادم ... ولی یه رویِ ناجورم دارم که گه گاهی پیداش میشه ... و حالا پیداش شده ! ازش استقبال نمیکنی؟

Dark sky/VkookWhere stories live. Discover now