part 19

10K 1.1K 551
                                    

زندگی پر از پستی بلندیه ... گاهی به یه بلندی میرسی ، به یه ارتفاع که هیچوقت تا بحال تجربه اش نکرده بودی . سردرگم میشی ، می‌ترسی ، میلغزی و ... سقوط میکنی

حالا تو پرت شدی تو اون پستیِ زندگی و هیجوره نمیتونی ازش دربیای ، شاید اون پستی ، نقطه آخر زندگیته ...

دستاش درد می‌کردن ... احتیاج داشت پاهاشو تو خودش جمع کنه اما نمیتونست ، در واقع قادر به هیچ حرکتی نبود

پلکاشو روی هم فشار داد و بعد کمی از هم باز کرد ، چند بار پلک زد تا تاری دیدش رفع بشه

+ عزیزم ... بیدار شدی ؟

جین به نامجون که روی صندلی نشسته بود و با لبخندی این حرفو زد نگاه کرد . وقتی موقعیتش رو و علت این بدن درد رو درک کرد ، فکش شروع به لرزیدن کرد و با چشمای ترسیده رو به نامجون کرد

- ت..تو منو به صلیب ک..کشیدی !

جین با بهت گفت و دوباره به خودش که فقط یه باکسر تنش بود نگاه کرد و سعی کرد دستاشو آزاد کنه

نامجون سرش رو کج کرد و دستشو زیر چونش گذاشت و با چهره متفکری به جین خیره شد

+ مثل یه تندیسی ... زیبا ، ظریف ، شکننده

جین نمیتونست به خودش مسلط باشه ، ترس و سردرگمی رو تو همه وجودش حس می‌کرد

- لطفا دستامو باز کن ...

نامجون از روی صندلی بلند شد که باعث شد جین نفسش رو حبس کنه ، قدم برداشت و رو به روش ایستاد

+ جین ... تو میخواستی منو تنها بزاری ؟

جین آب دهنش رو قورت داد و چند بار دهنش رو باز و بسته کرد اما حرفی از بین لباش خارج نشد

نامجون انگشت اشارشو روی سیبک گلوی جین گذاشت و مثل یه خط صاف تا پایین کشید و روی نافش متوقف شد

+ من میخواستم مثل دو تا دوست با هم کنار بیایم ... من آدم منطقی هستم ، کافی بود هر مشکلی داری باهام صحبت کنی تا حلش کنیم

اگر کسی فقط صدای نامجون رو میشنید ، فکر می‌کرد یه استاد دانشگاه داره با لحن آروم و نصحیت گری با دانشجوش صحبت میکنه

جین مغزش از کار افتاده بود ، نمیتونست افکارش رو منظم کنه ، قفسه سینش از ترس و اضطراب بالا پایین می‌شد و بدنش دیگه تحمل موندن تو این حالت رو نداشت . با اولین چیزی که به‌ ذهنش رسید با تمام توان فریاد زد

- ک..کمک ! لطفا یکی کمکم کنه ... ک..کسی اینجا نیست ؟ خواهش میکنم نجاتم بدین ...

+ ششش ... نفس عمیق بکش ... از چی می‌ترسی ؟ من اینجام ... از من کمک بخواه

- م..من از تو میترسم !

نامجون قیافه غمگینی به خودش گرفت و لب پایینیش رو کمی جلو داد و با ناراحتی حرف زد

Dark sky/VkookWhere stories live. Discover now