part 47

9.1K 858 756
                                    

یه دیالوگ تو فیلم The Fault in Our Stars بود که میگفت:

+اولين چيزی که از شما تو بخش اورژانس می‌پرسن اينه که از يک تا ده به دردت چه شماره‌ای ميدی؟!
اين سوال رو صدها بار از من پرسيدن...
و يادمه يه بار وقتی که نمی‌تونستم نفس بکشم و قفسه سينه‌ام تو آتش می‌سوخت، با اينکه نمی‌تونستم حرف بزنم ۹ تا انگشتم رو بالا گرفتم و نُه رو نشون دادم...

بعداً وقتی بهتر شدم پرستار اومد و بهم گفت که من يه مبارز واقعی هستم. ازم پرسيد: می‌دونی از کجا می‌دونم؟
چون دردی رو که ۱۰ بود، گفته بودم ۹!
اما حرفش خيلی هم حقيقت نداشت... به خاطر شجاعتم به اون درد نگفتم ۹... دليل اينکه گفتم ۹ اين بود که درد شماره دهم رو نگه دارم برای یه وقت دیگه...

و الان وقتش بود.
دهِ بزرگ و وحشتناک،
از دست دادن تو بود...
رفتن تو درد شماره ده من بود!

سکوت، سالن عمارت و آدمای داخلش رو دربرگرفته بود. همه توی افکارشون غرق بودن و کسی حرف نمیزد. تو همین وضع بود که در باز شد و جیهوپ با لبخند همیشگیش وارد سالن عمارت شد.

هیون با دیدن جیهوپ از جاش پرید و دستی به موهاش کشید

- خوش اومدی...

جیهوپ با شنیدن صدای هیون اخمی کرد و بدون نگاه کردن بهش، به نامجون و شوگا سری تکون داد.
جلوتر رفت و رو به روی تهیونگ که نگاهش رو از زمین نمیگرفت نشست. چهره متفکری به خودش گرفت و کمی به جلو خم شد.

+ میتونم امیدوار باشم که بخاطر هرزه کوچولوت اینجا جمع نشدیم تهیونگ؟

تهیونگ نفس عمیقی کشید و سرش رو بالا آورد

+ بازم که گلگیر دهنت خراب شده...

جیهوپ با تعجب ابروهاشو بالا انداخت و پوزخندی زد، تهیونگ از روی مبل بلند شد و دستاشو توی جیبش گذاشت

+ کسی ازت نخواسته بیایی... اگرم به دعوت کسی اومدی اون من نبودم، اینجا هم نیازی بهت نیست میتونی بری... میتونید برید... همتون

و با قدم های بلند از کنارشون گذشت و به سمت پله ها رفت.

- فرمایشات شما که تمومی نداره جناب کیم تهیونگ... یه عمری چپ و راست دستور دادی حقم داری... ولی من، کیم سوکجین، تا زمانی که جونگکوک به هوش نیاد جایی نمیرم... پارتیمم کلفته، معرف حضورت هست که!

جین جمله آخرش رو با اشاره به نامجون گفت و بدون پلک زدن به تهیونگ خیره موند. تهیونگ ناباورانه تک خنده ای کرد و نگاهش رو از جین و همه آدمای اون جمع گرفت و از پله ها بالا رفت.

جین که به شدت از سکوت تهیونگ کلافه شده بود، از نامجون فاصله گرفت و چند قدم جلو رفت و پایین پله ها ایستاد

- میدونی یه سوالی خیلی ذهنمو مشغول کرده... برای چی انقد تظاهر میکنی ناراحتی؟ نکنه میخوای بگی عاشقشی؟ عشق؟ کیم تهیونگ؟ میدونی یکم... یکم ناسازگارن!.. یا شایدم بخاطر اینکه با خودت میگی برده جنسی من به چه حقی با یه نفر دیگه سکس کرده!

Dark sky/VkookWhere stories live. Discover now