خیلی از آدمها تو زندگیشون یه نقطه تاریک درد دارن که بعد از اون دیگه اون آدم سابق نشدن، از يه جايى به بعد احساسشون يخ مىزنه، ديگه دردى حس نمىكنن و هيچكس هم نمىتونه يخ احساسشون رو باز كنه، و اين خودش از هر دردى دردتره.
جونگکوک تکون نمیخورد و تهیونگی رو که داشت آخرین دکمه لباسشو باز میکرد از نظر گذروند و آب دهنشو قورت داد.
جونگکوک پسر ترسویی نبود و جثه کوچیکی هم نداشت، البته در برابر مرد روبه روش کمی کوچیکتر به نظر میرسید.
دانشجوی پزشکی بود و بعد مرگ پدر و مادرش تونست زندگیشو تنهایی بچرخونه... هرچند به سختی! اما حداقل جربزش رو داشت و چند تا شیفت کار میکرد تا دستش جلوی کسی دراز نشه.
البته به جز گافی که این اواخر داده بود و نتیجش رو داشت الان روبه روش میدید؛ مردی که نگاهش جونگکوک رو ذوب میکرد و از اینکه نمیتونست به راحتی به چشم های کشیده و تند و تیزش خیره بشه کلافه شده بود.
جونگکوک تکونی خورد و خودش رو جمع و جور کرد، اخمش غلیظ تر و چین بین ابروهاش بیشتر شد
- برای چی لباستو درمیاری؟ قراره دعوا کنیم؟ نگران نباش بابا پیرهنتو بپوش، قول میدم بدون اینکه یه خط رو لباست بیفته کارتو تموم کنم
تهیونگ با شنیدن این حرف، نگاهش رو به جونگکوک داد، جونگکوک برای اینکه با تهیونگ چشم تو چشم نشه بدون اینکه حالت چهرش رو تغییر بده اینور و اونور رو نگاه میکرد.
تهیونگ پوزخند کوچیکی زد و لباسش رو درآورد و گوشه ای انداخت، با قدم های شمرده به سمت جونگکوک رفت و رو به روش ایستاد طوری که بدنش مماس صورت متعجب جونگکوک بود، لبخندی زد و دستشو آروم لای موهای جونگکوک برد
+ نترس... اگه پسر خوبی باشی خودمو کنترل میکنم...
جونگکوک چشماش درشت تر از قبل شد و تو ذهنش با خودش درگیر بود " خاک تو سرت جونگکوک ! هفت ساله باشگاه میری همچین بدنی نساختی ، پس چه غلطی میکنی تو باشگاه ؟ پروردگارا سیکس پکارو! "
همونطور که بالاتنه کمی برنزه و آماده تهیونگ رو برانداز میکرد نگاهش به نگاه تحقیر آمیز مرد رو به روش گره خورد و به خودش تلنگری زد
" احمق! معلوم نیست میخواد چیکارت کنه و تو زل زدی به سیکس پکاش؟ چی گفت راستی؟ پسر خوبی باشم؟ تو دعوا دیگه چه پسر خوبی؟ اون آباژور کنار تخت بردار بکوب تو سرش و دمت بزار رو کولت و فرار کن! "
جونگکوک برای تایید خودش سر تکون داد و در فکر عملی کردن نقشش بود که سر و صدایی از بیرون به گوشش رسید... تهیونگ پلک هاشو روی هم فشار داد و با کلافگی به سمت در رفت
+ اینجا چه خبره؟؟
با صدای بم و بلندی داد زد که باعث شد جونگکوکی که تو افکارش غرق بود از جا بپره
VOCÊ ESTÁ LENDO
Dark sky/Vkook
Fanfic⛓برده تهیونگ بودن گردن کج میخواد و زبون کوتاه! ⛓چیزی که جونگکوک نداره... ---------------------------- - پس شاه دزد تویی! به کاهدون زدی... من هیچی ندارم! + تمام چیزی که میخوام رو به رومه... شاه دزد؟ گوشای من فقط باید کلمه ددی رو از زبون تند و تیزت...