Dark sky/Vkook

part 6

کی گفته پول و قدرت خوشبختی نمیاره ؟

هر کی گفته یا خودش پول نداشته یا عرضه نداشته بهش برسه
خب ... اینجوری میشه به خودت دلگرمی بدی دیگه... با یه مشت حرف مفت !

پول و قدرت...

همین دوتا باعث میشن یه نفر ، یه انسان رو به راحتی تو خونش به بردگی بگیره و کسی شستش هم خبردار نشه ! به این میگن پول ...

یا دونفرو تو زیر زمین زندونی کنه و احدی جرئت تعرض نداشته باشه ... به این میگن قدرت ...

مزیت هایی که جونگکوک همینطور که روی تخت میچرخید به کیم تهیونگ نسبت میداد

گلوش میسوخت و نمیتونست آب دهنشو قورت بده ، دیشب اونقدر داد زده بود و جین هیونگش و جیمین رو صدا زده بود که خودش سرسام گرفته بود

تازه می‌فهمید اتاق عایق بندی شده است و صدایی بیرون نمیره ، پس با کوبیدن به در سعی در ایجاد صدایی داشت . ولی خب خیلی موفق نبود‌ . ناامید خودشو رو تخت انداخته بود و سعی کرده بود بخوابه

گرسنگی! همراه همیشگی جونگکوک ...

پاهاشو تو خودش جمع کرد تا گرسنگیشو کمتر احساس کنه

تقه ای به در خورد و جونگکوک برای بار دوم چهره اون خدمتکار رو دید

خدمتکار با گذاشتن میزی جلوی جونگکوک و یک کاور لباس روی صندلی تعظیمی کرد

+ صبحانتون رو بخورید و این لباس رو بپوشید ، ارباب میخوان شمارو ببینن

جونگکوک نیم نگاهی به کاور لباس انداخت
چیزی ازش معلوم نبود ، پوزخندی زد و با مسخره زیر لب زمزمه کرد :

- هه ! ارباب !

+ چیزی فرمودین؟ چیزی لازم دارین؟

- نه ممنون

خدمتکار لبخندی زد و با تعظیم کوتاهی از اتاق بیرون رفت

جونگکوک نگاهی به میز انداخت

این الان به اصطلاح " صبحانه " بود ؟ طبق عادت همیشگیش با خودش حرف زد :

- بخور پسر گوشت بشه به تنت ! یه امروزو اینجا مهمونی دیگ از خودت خوب پذیرایی کن ... امیدوارم به جیمین و جین هیونگم از اینا بدن ! فقط باید بدونم کجان تا بتونم راه فرار از دست این متوهم رو پیدا کنم

بعد تموم کردن صبحانه اش بلند شد و به سمت در اتاق رفت ، دستگیره رو فشار داد و در باز شد !

با خوشحالی وصف نشدنی در رو کامل باز کرد و هنوز دوتا پاش رو بیرون نزاشته بود که کنار در با بادیگارد درشت هیکلی رو به رو شد

لبخند رو لبش ماسید و به در تکیه داد و بادیگارد رو مخاطب قرار داد :

- حالا اونجوریم نبود که فکر کنم خیلی راحت میتونم در برم ! منتظر اتفاقاتی بودم ولی خب آخه دم در بادیگارد گذاشته؟