part 16

10.1K 1.1K 287
                                    

گاهی وقتا فکر میکنی میتونی بپذیری ، میتونی عادت کنی ، میتونی باهاش کنار بیای ...

ولی وقتی صادقانه با خودت حرف میزنی میبینی چقدر برات سخته ، چطور داری له میشی و به خودت تلقین میکنی که همه چی مرتبه ... هیچی نبود ... هیچی نداشت ...

تهیونگ شلوارش رو پوشید و زیپش رو کشید . از جیبش یه آب‌نبات بیرون آورد و پوستشو کند و تو دهن نیمه باز جونگکوک گذاشت

+ اینم جایزه ات پاپیِ کیوت من

بعد دستشو آروم چند بار روی سر جونگکوک زد و با قدم های اروم از اتاق بیرون رفت و درو قفل کرد

جونگکوک که از فشار عصبی پلکش میپرید ، آب‌نبات رو درآورد و محکم روی زمین کوبید ، تیکه های آب‌نبات روی زمین پخش شدن

رگ های شقیقش بیرون زده بود و دندون هاشو روی هم فشار میداد . دستشو محکم روی صورتش کشید ، طوری که کم مونده بود پوستش از جا کنده بشه ، مایع منی رو از صورتش پاک کرد و روی روتختی مالید

با عصبانیت بلند شد و به سمت در رفت و مشت محکمی بهش زد و با تموم وجود داد زد

- درو باز کن عوضی ... من احمق شدم ، ترسیدم ، نفهمیدم چیکار کردم ... عقلمو از دست دادم که اجازه دادم همچین کاری با من بکنی

جونگکوک منتظر موند ولی وقتی جوابی نشنید ، کلافه موهاشو چنگ زد و به سمت میز گوشه اتاق رفت و همه وسایلش روی زمین ریخت

نفس نفس زنان اتاق رو از نظر گذروند ، به سمت آینه قدی اتاقش رفت . به خودش تو آینه نگاه کرد و تفی روش انداخت

" فروختی جونگکوک ... خودتو فروختی ... "

بعد مشت محکمی بهش زد . آینه با صدای بلندی شکست و خرده شیشه ها کف اتاق پخش شدن

تهیونگ که پشت در ایستاده بود پوزخندی زد و دستاشو توی جیبش گذاشت

جونگکوک بی توجه به خونی که از انگشتاش چکه میکردن ، دوباره به سمت در اومد و لگدی بهش زد

- درو باز کن هورنیِ بدبخت ... بیا ... بیا منو ببر پیش کروکودیلت . بی شرفم اگه مخالفتی کنم

تهیونگ دندون قروچه ای کرد و اخم غلیظی روی صورتش نشست . قفل در رو باز کرد و دستگیره رو محکم فشار داد ، جونگکوک که پشت در بود قدمی عقب رفت

+ تو خونه من عربده میکشی حیف نون؟

تهیونگ با رگه های عصبانیت که تو صورتش مشخص بود گفت . وارد اتاق شد و در رو به هم کوبید

- آره ! گردنم کلفته !

جونگکوک گفت و دستشو چند بار به گردنش زد

+ گردنتو میشکونم ...

- بابا بسه انقد قُپی نیا . واسه من الکی شاخ و شونه نکش . مرد و مردونه بیا جلو ... اصلا بدون بادیگاردات میتونی زنده بمونی ؟ ... شک دارم !

Dark sky/VkookWhere stories live. Discover now