part 25

9.2K 1.1K 676
                                    

قشنگترین تشبیه زندگی میتونه این باشه ؛
سرزمین رنج ها ...

*فلش بک

نزدیک صبح بود و سرمای هوا تا مغز استخون نفوذ میکرد

- خوابیده قربان

چونگ هی با صدای ارومی گفت و پشت سر جیهوپ حرکت کرد

+ گفتی خانواده نداره؟

- نه قربان ، حتی چیزی هم همراه خودش نداره ، و اینکه ... خیلی خوشگله ! میتونیم به عنوان برده باکره به امریکا ببریم و با قیمت بالایی بفروشیم

جیهوپ با رضایت سری تکون داد و لبخندی زد

+ اونجاست قربان ، میتونید ببینیدش

جیهوپ با قدم های شمرده و اروم به سمت جونگکوک که با دهن نیمه باز خوابیده بود رفت

تو تاریکی شب نمیتونست واضح ببینه ، کمی جلوتر رفت و با تعجب ابروشو بالا انداخت

- این ... این که ...

سریع از جونگکوک دور شد و شماره تهیونگ رو گرفت . تا اخرین بوق منتظر موند ولی جواب نداد . با کلافگی دوباره شمارشو گرفت و منتظر موند

+ الان اصلا اعصاب ندارم ، پس زنگ نزن تا یه کاری دستت ندادم

- احیانا ... یه خرگوش کوچولو گم نکردی ؟

* پایان فلش بک

جونگکوک چند بار پلک زد تا اشتباه ندیده باشه ، نفس عمیقی کشید ، دستشو به زمین تکیه داد و اروم بلند شد

- ب..بزار برات توضیح بدم

+ بیا اینجا جونگکوک

- ببین ... الان ... الان تو یکم عصبانی ، ما میتونیم مسالمت آمیز حلش کنیم !

+ بهت گفتم بیا اینجا پسر خوب ، بیا بریم خونه

جونگکوک آب دهنشو قورت داد و عقب عقب رفت و خنده متظاهرانه ای کرد

- کار دیشبم ... اون یه شوخی بود ! جالب بود نه ؟

+ آره ... پسرکم خیلی باهوشه

- پس ازم عصبانی نیستی ؟

+ نه عزیزم ... بهت گفته بودم جات پیش من امنه ... وقتی ازم دور شی همه جا خطر تهدیدت میکنه ... حالا هم مثل یه بچه حرف گوش کن بیا پیشم

جونگکوک لبخند کوچیکی زد و آروم به سمت تهیونگ قدم برداشت . چند قدم مونده بود که یهو با سرعت از بغل تهیونگ گذشت و با تمام توان فرار کرد

تهیونگ پلکاشو رو هم فشار داد و با چهره خنثی نگاهشو به زمین دوخت

+ بگیریدش

بادیگاردها کا بدون دستور تهیونگ کاری نمیکردن ، با این حرف به سرعت دنبال جونگکوک رفتن

Dark sky/VkookWhere stories live. Discover now