هر کسی در عمق وجود خود قبرستان کوچکی دارد که محل آرمیدن تمام کسانی است که او یک روز آنها را دوست داشته است.
نامجون روی صندلی نشسته بود و با نگاه خیره ای جین رو که پشت بهش کنار پنجره ایستاده بود رصد میکرد.
پنجره اون اتاق به حیاط عمارت دید داشت و جین با چشم هایی که اشک توشون جمع شده بود به جونگکوک تو بغل تهیونگ نگاه میکرد. مدام پلک میزد تا تاری دیدش رفع بشه و بهتر جونگکوک رو نگاه کنه.
بعد از اینکه ماشین تهیونگ از حیاط عمارت بیرون رفت، جین با همون چهره سرد و بی حسی که به جونگکوک نشون داده بود به سمت نامجون برگشت.
نامجون با همون لبخند کوچیکی که اکثر اوقات روی لبش بود بهش نگاه میکرد. جین سرفه ای کرد و لباسش رو مرتب کرد
- رفتن... بریم تو سالن، از این اتاق خوشم نمیاد
جین گفت و بدون اینکه منتظر نامجون باشه با عجله از اتاق خارج شد. نامجون با خونسردی از جاش بلند شد و دستاشو توی جیبش گذاشت، نفس عمیقی کشید و به در نیمه باز خیره شد
+ اونقدر به نقش بازی کردن ادامه بده تا روزی که فراموش کنی داری نقش بازی میکنی...
نامجون با صدای خش داری زیر لب گفت و با قدم های شمرده ای به سمت سالن رفت. تو همون لحظه شوگا و جیمین که کنار هم خیلی مرتب و خوشتیپ به نظر میومدن از راه رسیدن.
+ امیدوارم خیلی دیر نکرده باشیم
شوگا که از وقتی از حموم بیرون اومده بودن روی مود خیلی خوبی بود با لبخند پرسید و به چهره های خنثی جین و نامجون نگاه کرد
نامجون دستی به صورتش کشید و چند قدم برداشت و خودشو روی کاناپه انداخت
+ اینجا یه بحث کوچیکی پیش اومد و اون دو نفر رفتن
شوگا خنده ناباوری کرد و شیشه مشروبی که با دقت و حوصله انتخاب کرده بود تا برای این دورهمیشون بیاره روی میز گذاشت و به سمت نامجون رفت
+ رفتن؟ کجا رفتن؟ شده من یبار بیام اینجا و پشیمون نشم؟ منو مسخره کردین نه؟
نامجون که حوصله غرولند های شوگا رو نداشت، با کلافگی دستش رو روی هوا تکون داد و چشم هاشو بست
جیمین که توی سکوت گوشه سالن عمارت ایستاده بود و به جین خیره شده بود قدمی جلوتر رفت
- جین هیونگ..
جین سرش رو به آرومی به طرفین تکون داد. جیمین دلیل این حرکت جین رو نفهمید اما بیشتر از هرکسی بهش اعتماد داشت، پس سرجاش ایستاد و به شوگا نگاه کرد.
شوگا عصبی دستی به موهاش کشید، نگاهش به میز بهم ریخته و شیشه های شکسته افتاد، هیچ علاقه ای به دونستن جزئیات نداشت. خدمتکار رو صدا زد و دست به کمر منتظر موند.
YOU ARE READING
Dark sky/Vkook
Fanfiction⛓برده تهیونگ بودن گردن کج میخواد و زبون کوتاه! ⛓چیزی که جونگکوک نداره... ---------------------------- - پس شاه دزد تویی! به کاهدون زدی... من هیچی ندارم! + تمام چیزی که میخوام رو به رومه... شاه دزد؟ گوشای من فقط باید کلمه ددی رو از زبون تند و تیزت...