part 52

8.2K 778 1.3K
                                    

هر کسی در عمق وجود خود قبرستان کوچکی دارد که محل آرمیدن تمام کسانی است که او یک روز آن‌ها را دوست داشته است.

نامجون روی صندلی نشسته بود و با نگاه خیره ای جین رو که پشت بهش کنار پنجره ایستاده بود رصد میکرد.

پنجره اون اتاق به حیاط عمارت دید داشت و جین با چشم هایی که اشک توشون جمع شده بود به جونگکوک تو بغل تهیونگ نگاه میکرد. مدام پلک میزد تا تاری دیدش رفع بشه و بهتر جونگکوک رو نگاه کنه.

بعد از اینکه ماشین تهیونگ از حیاط عمارت بیرون رفت، جین با همون چهره سرد و بی حسی که به جونگکوک نشون داده بود به سمت نامجون برگشت.

نامجون با همون لبخند کوچیکی که اکثر اوقات روی لبش بود بهش نگاه میکرد. جین سرفه ای کرد و لباسش رو مرتب کرد

- رفتن... بریم تو سالن، از این اتاق خوشم نمیاد

جین گفت و بدون اینکه منتظر نامجون باشه با عجله از اتاق خارج شد. نامجون با خونسردی از جاش بلند شد و دستاشو توی جیبش گذاشت، نفس عمیقی کشید و به در نیمه باز خیره شد

+ اونقدر به نقش بازی کردن ادامه بده تا روزی که فراموش کنی داری نقش بازی میکنی...

نامجون با صدای خش داری زیر لب گفت و با قدم های شمرده ای به سمت سالن رفت. تو همون لحظه شوگا و جیمین که کنار هم خیلی مرتب و خوشتیپ به نظر میومدن از راه رسیدن.

+ امیدوارم خیلی دیر نکرده باشیم

شوگا که از وقتی از حموم بیرون اومده بودن روی مود خیلی خوبی بود با لبخند پرسید و به چهره های خنثی جین و نامجون نگاه کرد

نامجون دستی به صورتش کشید و چند قدم برداشت و خودشو روی کاناپه انداخت

+ اینجا یه بحث کوچیکی پیش اومد و اون دو نفر رفتن

شوگا خنده ناباوری کرد و شیشه مشروبی که با دقت و حوصله انتخاب کرده بود تا برای این دورهمیشون بیاره روی میز گذاشت و به سمت نامجون رفت

+ رفتن؟ کجا رفتن؟ شده من یبار بیام اینجا و پشیمون نشم؟ منو مسخره کردین نه؟

نامجون که حوصله غرولند های شوگا رو نداشت، با کلافگی دستش رو روی هوا تکون داد و چشم هاشو بست

جیمین که توی سکوت گوشه سالن عمارت ایستاده بود و به جین خیره شده بود قدمی جلوتر رفت

- جین هیونگ..

جین سرش رو به آرومی به طرفین تکون داد. جیمین دلیل این حرکت جین رو نفهمید اما بیشتر از هرکسی بهش اعتماد داشت، پس سرجاش ایستاد و به شوگا نگاه کرد.

شوگا عصبی دستی به موهاش کشید، نگاهش به میز بهم ریخته و شیشه های شکسته افتاد، هیچ علاقه ای به دونستن جزئیات نداشت. خدمتکار رو صدا زد و دست به کمر منتظر موند.

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Jul 14 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

Dark sky/VkookWhere stories live. Discover now