مرسی که توی این وقت کم ویوش رو به دو کا رسوندین؛)
با تاخیر مبارک باشه♡
_________________________________________تهیونگ بجای راه اصلی، دیوار پشتی خوابگاه رو انتخاب کرد و باعث تعجب چان شد.
- ولی ما میتونیم از در بریم بیرون!
تهیونگ همونجور که سعی میکرد از دیوار بالا بره گفت:
- تو میتونی بری! یادت رفته رفت و آمد برای بقیه کنسله؟
حالا متوجهی رفتارش میشد!
اما چانیول هم بجای استفاده از در خروجی، دیوار رو انتخاب کرد.هنوز فاصلهی چندانی از آکادمی دور نشده بودند که صدایی رو از پشت سر شنیدند.
- آهای، وایسید. واسید منم بیام.همینکه چرخیدن جونگکوک رو دیدند که تپاچهای توی دست داشت و پشت سرشون میدویید.
وقتی بهشون رسید روی زانوهاش خم شد تا دوییدن تا به اونجا رو با نفس زدن جبران کنه.
- اینو از کجا آوردی؟
سوال چان رو با نفس های عمیق جواب داد:
- از یکی از سربازا دزدیدمش! خواب بود!
تهیونگ چشم غره ای رفت.
- جایی که داریم میریم خطرناکه، قایم موشک بازی نمیکنیم!
جونگکوک اخم کرد و حس کرد به غرورش بر خورده.
- تو واقعاً راجب من چی فکر کردی؟ من یه بی مصرف نیستم!این رو گفت و جلوتر از همه توی سیاهی جنگل راه افتاد.
دروغ هم نمیگفت!
شاید توی مبارزه خوب نبود اما از بچگی تعالیم زیادی یاد گرفته بود.
اون میتونست با چشمهای نیمه بسته هدف گیری کنه.
توی کالج برندهی مسابقهی ریاضی و محاسبات شده بود و خیلی کارها از دستش بر می اومد.
البته اگه تهیونگ اونو فقط یه پسربچهی سفید پوست نمیدید!چان که جونگکوک رو ناراحت دید، رو به تهیونگ گفت:
- اینقدر باهاش تند برخورد نکن! اون پسر بدی نیست.
اگه رفتارهای سختگیرانهی آقای جئون برای ژنرال شدنش نبود، شاید رویاش واقعاً همین میشد و دیگه از تمرینات مبارزه فرار نمیکرد و الان یه ژنرال نوپا جلو روت ایستاده بود!تهیونگ با بی منطقی پوزخند زد.
- ولی اون همین الانشم اسم ژنرال رو یدک میکشه!
- بخاطر آقای جئون...جئون!
ته از این فامیلی متنفر بود و ترجیح داد بجای همقدم بودن با پارکِ ساده لوح، قدماش رو ازش جلو بزنه تا مجبور نباشه سخنرانیاش رو گوش بده.بکهیون خیلی وقت بود با دور ترین فاصله پشت سر کاروانی که امشب منحلش میکرد به طور مخفیانه راه میرفت!
یکی از نعمتهایی که نصیبش شده بود علفهای هرز خیلی بلند کنار مرز بود که تا روی سینه اش میرسید.

YOU ARE READING
𝐎𝐧𝐞 𝐰𝐚𝐲 𝐭𝐢𝐜𝐤𝐞𝐭
Fanfiction" بلیط یک طرفه " زمانی که امپراطوریِ کره مستعمرهی ژاپن بود، سربازان ژاپنی با بی رحمی شهروندان کره ای رو به بیگاری میگرفتند و زنان رو تبدیل به بردههای جنسی میکردند. کشور دیگه وطن سابق نبود اما چی میشه اگه بیون بکهیون، رهبر گروه کد 910 گروهی از جوون...