< 𝐜𝐡𝐚𝐩𝐭𝐞𝐫: 𝟏𝟕 >

312 97 30
                                    

- امشب بخاطر تو منم بیدار میمونم!

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

- امشب بخاطر تو منم بیدار میمونم!

فقط جونگکوک میتونست بخاطر حس دوستانه‌ای که به چانیول هیونگش داشت، شب بیداری اجباری که برای چان ماموریت شده بود رو باهاش تقسیم کنه!

چان نیشخندی زد و از روی تخت بلند شد.
- تو؟ تو که حتی با من وارد جنگل نمیشی! میخوای کل شب رو بشینی روی تخت گرم و نرمت و با فکر من بیدار باشی؟

درسته! این همون کاری بود که کوک میخواست انجام بده.
مغرورانه دست به سینه شد.
- همینطوره هیونگ.
باسنش حسابی گرم شده بود و حس کرد دیگه باید از روی تخت بکهیون که خودش اونجا نبود بلند شه.
وقتی بلند شد تازه دید که ملافه رو هم چروک کرده بود.

چانیول که داشت دکمه‌های لباس فرمش رو میبست دستی به بازوی کوک زد و با شیطنت گفت:
- پس بهتره که تا فردا نخوابی!

- روزنامه رو دیدی؟ احتمالاً اوضاع حسابی بهم ریخته!
صدای برافروخته‌ی کوک باعث شد چانیول متعجب نگاش کنه.
- چه روزنامه ای؟

سری تکون داد و با افسوس گفت:
- رسوایی جدید آقای چا! توی فاحشه خونه ازش عکس گرفتند.
این برای بابام خیلی بده...

چان کمی نگاش کرد، برای پدر اون هم بد بود!
احتمالاً الان به تکاپو افتاده بودند و برای جمع کردن این اتفاق نادر، در حالی که همراه بادیگارداشون سوار ماشین میشدند تا نشست خبری بزارند، اعصاب درب و داغونیم داشتند!
البته این جور مواقع برای خانم سوزاکی یه فرصت خوب بود!
اون همیشه آقای پارک رو مجبور میکرد تا از خانوادش کمک بخواد!

بخاطر همین کمک خواستنا و یاری رسوندنا، سانا، خواهرزاده‌ی خانم سوزاکی نامزد قلابیش بود!
شاید اسمش نامزد هم نبود، فقط از سالها پیش که اقای پارک پاره‌ی تنش رو با بی رحمی به کشور غریبه ای میفرستاد با پدر سانا راجب این موضوع گپ زده بودند!

در باز شد و بکهیون با دو کلاشینکفی که دستش بود داخل شد.

بخاطر تشنجی که توی آکادمی افتاده بود متوجه شده بود که خبری که دیشب چاپ کرده بود به گوش مردم رسیده.

یکی از اسلحه هارو توی بغل چان انداخت و بی توجه به کوک به سمت حموم رفت.
باید دست و صورتش رو میشست.
وقتی کوک رفت، چان فرصت پرسیدن سوالش رو پیدا کرد.

𝐎𝐧𝐞 𝐰𝐚𝐲 𝐭𝐢𝐜𝐤𝐞𝐭Where stories live. Discover now