ووت رو همین الان
بدین یادتون نره دوستای من ♡شینا دست بینگ هیون رو گرفته بود و نیم ساعتی میشد به انتظارِ باز شدن در آکادمی، کنار ماشینی که از یکی از اشناهاش قرض گرفته بود، ایستاده بودند.
بینگ هیون نفسشو بیرون فرستاد و با بی قراری گفت:
- نونا، پس اونا کی میان؟
خیلی وقت بود که منتظر بود و هیجان قلب کوچیکشو به تپش انداخته بود.
شینا با تکون دادن سرش و فشردن انگشتای کوچیک بینگ هیون گفت:
- یکم صبر کن.با باز شدن دروازه، ذوق زده تر از مرد کوچکی که دستشو گرفته بود، انگشتشو به سمتش گرفت.
- اوناها باز شد، دارن میان.نگاشو از لابه لای نظامیهایی که عده عده بیرون می اومدن، چرخوند تا به افراد مورد نظر برسه.
بالاخره بینگ هیون بود که تونست بکهیون و تهیونگ رو درکنار چانیول ببینه.با خوشحالی گفت:
- هیونگ اونجاست، داره میاد.بلافاصله دست شینا رو که سعی میکرد با گفتن:
- بینگ هیونا صبر کن...
جلوی دوییدنشو بگیره، رها کرد و توجهای به نگرانیش نشون نداد.همینکه به بکهیون رسید، دستاشو از زیر ارنجاش رد و کمرشو گرفت.
ورود یهوییش چانیول و تهیونگ رو هم متوقف کرد.
- یاا... بینگ هیونی تو اینجا چیکار میکنی؟سرشو بلند کرد تا بتونه چهرهی گرم برادرشو ببینه؛
جوابشو با خوشرویی داد:
- نونا منو آورد!بکهیون نگاشو بالا آورد و از بین ازدحام شینا رو دید که دستاشو وارد جیب کت قرمزش میکرد و
لبخندی گوشهی لبش پنهون کرده بود.تهیونگ با چشمای ریز شده شاکی گفت:
- بینگ هیون یاغی شدی؟ فقط بکهیون هیونگته؟با این حرف، بینگ هیون از بکهیون فاصله گرفت و خودشو توی بغل تهیونگ انداخت.
کیم خندهکنان چمدونشو توی دستاش جا به جا کرد تا موهای هیون رو نوازش کنه.
- اوه اینجارو باش، بینگ هیونمون قد کشیده؟
نکنه این روزا زیاد غذا میخوری؟چانیول بی حواس لبخندی زد و یکهو گفت:
- شاید خیلی برنج میخوره!به یکباره تمام لبخندا محو شد!
چند جفت چشم با حالتی که چانیول اسمشو عجیب میذاشت، بهش خیره شدن!
یول سردرگم نگاشون میکرد و هنوز نفهمیده بود کجای حرفشو اشتباه زده بود!البته اون سکوت خجالت آور با لبخند غمگین بکهیون پایان یافت.
رو به برادرش که شونه اشو میگرفت، گفت:
- بینگ هیونی به چانیول هیونگ سلام کن، تو اونو میشناسی مگنه؟بینگ هیون تعظیم کوتاهی به چانیول کرد و سلامی گفت.
چان با لبخند دستی به موهاش کشید.
- خوشحالم که منو فراموش نکردی پسر کوچولو.
YOU ARE READING
𝐎𝐧𝐞 𝐰𝐚𝐲 𝐭𝐢𝐜𝐤𝐞𝐭
Fanfic" بلیط یک طرفه " زمانی که امپراطوریِ کره مستعمرهی ژاپن بود، سربازان ژاپنی با بی رحمی شهروندان کره ای رو به بیگاری میگرفتند و زنان رو تبدیل به بردههای جنسی میکردند. کشور دیگه وطن سابق نبود اما چی میشه اگه بیون بکهیون، رهبر گروه کد 910 گروهی از جوون...