بلیط یک طرفه:صدای فین فین جونگکوک از زیر ملافه، بهش فهموند که حرفاش آسیب جدیای به قلب سادهی اون پسر وارد کرده بود!
کلافگی بود یا عذاب وجدان؟
هر چی که بود اونو وادار کرد از اتاق بیرون بره.راهروی چوبی و طولانی که پنجره هایی رو به حیاط داشت، خلوت بود و کسی اون موقعهی شب به چشم نمیخورد.
فانوسها با فاصلههای نچندان زیاد، از میخای روی دیوار آویزون بودند و راه رو روشن کرده بودن.وقتی وارد اتاق بکهیون شد، تخت هر دو نفر مرتب بود.
میدونست که چانیول شبو توی مطب میگذرونه اما بکهیون کجا بود؟روی تختِ بیون به انتظار نشست.
شایدم منتظر موندن برای دوستش در اصل یه بهونه بود تا افکارشو در رابطه با کوک از بین ببره!یاد اوری حرفای آقای جانگ ، دست راستِ رهبر، عصبی ترش کرده بود!
کشتن بکهیون اگه اوضاع سخت تر شد!
انداختن تقصیر گردن اون و لو دادنش به عنوان پارتیزان تا از بقیهی انقلابیا محافظت کنند...دستگیره چرخید و در با صدای آرومی باز شد.
میتونست شونههای خمیدهی بکهیون رو ببینه، همینطور چشمای قرمز و پلکای خطیش...
حدس زد بکهیون هم راجب اون دخترا همه چیز رو فهمیده بود!
از دیدن تهیونگ تعجب نکرد.
در رو بست و جوری بهش تکیه داد که پاهاش شل شدن؛
تمام وزنش رو به در تکیه داده بود و پاهاش سنگینی رو حس نمیکردند.تهیونگ همچنان که نشسته بود آروم گفت:
- حتماً خیلی خسته ای.
- اونا همشون مردن هیونگ...!
تهیونگ با مکث پلکی زد.
- میدونم!بک مثل درخت تبر خوردهای به نظر میرسید که ریشههاش آسیب دیده بود و خیلی وقت بود بهش آب نرسیده بود!
تکیه اشو از در گرفت و به سمت ته رفت.
با فاصله روی تخت نشست و سرشو پایین انداخت.- تا الان کجا بودی؟
- مربی هوانگ منو برد تا از نزدیک شاهد ماجرا باشم...
هنوزم ازمون میخواد عذرخواهی کتبی بنویسیم!بلافاصله دست راستشو محکم روی صورتش کشید و نفسشو بیرون فرستاد.
- اوضاع چطوریه؟تهیونگ سر تکون داد.
- بهمون شک کردن!
نوشتن اون عذرخواهی ها...
مربی هوانگ سعی داره ازمون محافظت میکنه!
YOU ARE READING
𝐎𝐧𝐞 𝐰𝐚𝐲 𝐭𝐢𝐜𝐤𝐞𝐭
Фанфик" بلیط یک طرفه " زمانی که امپراطوریِ کره مستعمرهی ژاپن بود، سربازان ژاپنی با بی رحمی شهروندان کره ای رو به بیگاری میگرفتند و زنان رو تبدیل به بردههای جنسی میکردند. کشور دیگه وطن سابق نبود اما چی میشه اگه بیون بکهیون، رهبر گروه کد 910 گروهی از جوون...