خوشحالم که داره بزرگ میشه چون بچهای که خیلی توجه گرفته ؛)
امیدوارم که حتماً به دوستاتون معرفیش کنید و ممتون میشم ووت بدین♡وقتی چشماشو باز کرد، با جای خالیِ چانیول رو به رو شد!
از روی تخت درمانگاه پایین رفت و چروکی روی ملافه ایجاد کرد.اطراف رو نگاه میکرد تا پیداش کنه که پرده با دستی کنار رفت.
چانیول لبخند کمرنگی به لبهای خشکش داشت و با مهربونی به بکهیون نزدیک میشد.
- بیدار شدی؟بکهیون حتی خودشم نفهمیده بود برای یه لحظه، چقدر مضطرب شده بود...
- سرت درد میکنه؟
بک متقابلا لبخند زد.
- من خوبم. توچی؟ بهتری؟سر تکون داد و با کمی ترس گفت:
- مربی هوانگ خواسته به دفترش بری!
بکهیون باشه ای گفت و خواست از کنارش رد شه اما چان راهشو سد کرد.
- میخوای منم همراهت بیام؟بک تک خندهای کرد و دستشو روی شونهی چانیول گذاشت.
- لازم نیست!اما خودشم متوجه نشد که فشار ریزی که با انگشتاش به شونهاش وارد کرده بود، چه گرمای مطبوعی رو وارد قلب چانیول کرد...
درست مثل وقتی که توی ژاپن، ساعتها کنار بوفههای نونای بخار پز کره ای ها میایستاد تا گرماشونو حس کنه و خاطرات کودکیش رو فراموش نکنه...
*هیونجین با دیدنش، پا روی پا انداخت و ابرویی بالا فرستاد.
- اینارو بگیر و به دوستات هم بده!کاغذای سفیدی که حتی خط نخورده بودند...
بیون جلو رفت و همش رو باهم برداشت.
با لحن سردی پرسید:
- اینا چیه؟هوانگ به جلو خم شد و پاهاشو روی زمین گذاشت.
- برگههایی که باید با معذرت خواهی کتبی پر بشند!بک نفسشو از راه بینی بیرون فرستاد و
کاغذا رو کنار ظرف جوهر روی میز گذاشت.
- ما اینکارو نمیکنیم!انگار هیونجین انتظار همچین بازخوردی رو داشت که سرشو تکون داد و از جا بلند شد و به سمتش رفت.
همینکه بهش رسید، یقه اش رو با یه دست گرفت و اونو به دیوار پشت سرش کوبوند!
از بین دندونای بهم چسبیدهاش گفت:
- تو فکر میکنی کاری که شما کردید به نفع اون دخترا بوده؟
بک بدون ترس بهش زل زده بود.
- ما اونارو نجات دادیم...روی لبای هوانگ نیشخند عصبی ای ظاهر شد؛ محکم پسش زد و جدی به صورت بیون زل زد.
- با من بیا!دوباره یقهاش رو گرفت و اینبار پشت سر خودش کشید...
بیون بدون اعتراض راه افتاده بود و از جایی که قرار بود برند، هیچ تصوری نداشت.
راهرو رو تا آخر رفتن و به حیاط پشتی رسیدند.
ماشین نظامی ای اونجا پارک بود که هیونجین درش رو باز کرد و بکهیون رو داخلش هول داد!
YOU ARE READING
𝐎𝐧𝐞 𝐰𝐚𝐲 𝐭𝐢𝐜𝐤𝐞𝐭
Fanfiction" بلیط یک طرفه " زمانی که امپراطوریِ کره مستعمرهی ژاپن بود، سربازان ژاپنی با بی رحمی شهروندان کره ای رو به بیگاری میگرفتند و زنان رو تبدیل به بردههای جنسی میکردند. کشور دیگه وطن سابق نبود اما چی میشه اگه بیون بکهیون، رهبر گروه کد 910 گروهی از جوون...