𝑯𝒂𝒑𝒑𝒚 6𝒌 𝒓𝒆𝒂𝒅𝒔

237 78 25
                                    

بوی خوب

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

بوی خوب...

لطفا قبل خوندن ووت بدین چون برای این پارت زحمت کشیده شده :)

با برگه هایی که دستش بود، در اتاق رو باز کرد.
احتمال میداد چانیول باید اون وقت شب خواب باشه اما برخلاف تصورش، بیدار بود!

چان روی تخت نشسته بود و دستاشو بین پاهاش قفل بود.

بیون برگه ها رو به ارومی روی میزِ مابین تختا گذاشت.

روی تخت خودش نشست و منتظر سوالای احتمالی نموند.
- اینا... نامه‌های معذرت خواهی ای هستند که باید پر‌کنیم!

پس بالاخره یه نفر تونسته بود خوی انتقامیِ بیون بک رو تا یجایی سرکوب‌ کنه...

چانیول که تا اون لحظه متوجه‌ی حضور بک نشده بود، پلکی زد و سرشو بالا آورد و به چشماش خیره شد.
با مکث پرسید:
- مربی... چطوره؟ حالش خوبه؟

بکهیون قبلاً هم‌ این‌ نگاه رو دیده بود...
وقتی توی انبار برنج به اون سرباز ژاپنی ناخواسته شلیک کرده بود هم همین نگاه رو داشت!

سعی کرد لبخند بزنه.
- آره! اون حالش خوبه اما انگار تو خوب نیستی چانیول!

پارک آب دهنشو قورت داد و سرشو پایین انداخت.

آهسته لب زد:
- من... من بهش آسیب زدم!
حتی ممکن بود...

چند ثانیه نگاش کرد و بعد ادامه داد:
- حتی ممکن بود به تو صدمه بزنم!

بکهیون بلند شد و کنارش نشست.
شاید بی اراده با پسری که میگفت هیچ نسبتی باهاش نداره، دوست شده بود!

تناقض جذاب تناشون رو واضح نمیدیدند!
جسم بکهیون سخت و سفت بود،
اون مبارزات و تمرینات زیادی رو تجربه کرده بود و بدن قوی ای داشت.
برعکس پارک چانیول!
اون گوشت نرمی داشت،
شاید حتی اگه انگشتشو روی بدنش میزاشتی، کبودیشو به ارمغان میاورد!

اما با این‌حال یه تفاوت جذاب دیگه هم داشتند...
پارک‌ چانیول قد بلند تر و حجیم تر از بیون بکهیون بود!

𝐎𝐧𝐞 𝐰𝐚𝐲 𝐭𝐢𝐜𝐤𝐞𝐭Where stories live. Discover now