Part 1

2.3K 315 39
                                    


شرکت تجاری کیم،سه شنبه ساعت ۵:۰۶ عصر:

- کلیشه ای عه..ولی من دوست داشتم.

براش خیلی سخت بود ولی بالاخره به زبون آورد حرفی که چند ماه مونده بود سر دلش.

+ الان چی؟ هنوزم داری؟

صدای سرد و کلفتش رو شنید..بعد یه مدت نه چندان کوتاه و فهمید چقدر دلتنگ صدای مرد بی رحمش بوده.

- برای دوست داشتن کسی قلب لازمه. وقتی ندارمش چه جوری انتظار داری داشته باشم؟

+ یعنی الان سینت خالیه؟

نفس آرومی کشید و سعی کرد مدت بیشتری رو جفت پاهاش وایسته.

- هوم..نه کاملا یه عضو که در حال پمپاژ خونه برای اینکه زنده بمونم دارم هنوز.

+ خب..اومدی که چی بگی؟

اون حرف دست کمی از یه سیلی نداشت و میتونست همون لحظه باعث ترکیدن بغضش بشه ولی نه الان وقتش نبود،تموم شد اون زمانی که جلوی این مجمسه که دست بر قضا هنوزم مثل همون اولا عاشقش بود شکسته بود.

- گفتم حرفمو...

+ ها..همون دوست داشتنی که الان دیگه نیست؟

- آره.

+ راستشو بخوای منم تا قبل این حرفت دوست داشتم..خیلیم دوست داشتم.

دوسش داشت...دلش بد تنگ شده بود برای شنیدن این جمله از زبونش.

- چی شد که دیگه نداری؟

+ ذاتا از همون اول منطقی بودم..وقتی دیگه قلبی نداری که برام بتپه چرا باید به احساس یه طرفم ادامه بدم؟!

بازم منطق..کاش اثر هنری رو به روش فقط یکم بی منطق بود و غرق نمیشد تو دنیای منطقش شاید اونجوری پایانشون این نمیشد.

- منطق...اون شبم بخاطر همین منطقت رفتی؟

+ مهمه برات؟

- آره هست..میخام بدونم اون شب تا صبح برای کی خون گریه کردم!

+ جلوت وایستاده اونی که تا صبح خون گریه کردی براش..نیازی هست به معرفی؟ قلبتو از دست دادی مغز و خاطراتت سرجاشه که.

یه آدم چقدر میتونست بی رحم باشه؟ چقدر؟ خب..همه که مرد سنگیش نیستن!

- نه اتفاقا بهتر از تمام هرزه های دور و ورت میشناسمت. درست گفتم دیگه؟ هرزه؟ بالاخره من با اون یکیا متفاوت بودم نبودم؟

+ اومدی تیکه بندازی؟

- آره اومدم..توعه احمقم موظفی گوش بدی بهم بعد بری گمشی هر گوری که میخای!!

+ قبلا مودب تر بودین آقای جئون!

- اون برای قبلا بود.

+ هوم..پس اون کسی ام که موظف بود به ایسته و به خزعبلات تو گوش بده الان دیگه نیست.

It's my babyTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang