🔞part5🔞

1.3K 111 5
                                    

سرش سنگین شده بود و نمیتونست تعادلشو حفظ کنه..ولی انرژیش زیاد بود و با وجود سرگیجه ای که داشت وسط جمعیت اروم با اهنگ میرقصید..نزدیک شدن کسی از پشت سر رو حس کرد...اون از پشت بهش چسبیده بود ...ولی جیمین حتی نمیتونست خودشو نگه داره چه برسه به اینکه بخواد به اون شخص واکنش نشون بده.یونگی اروم دستاشو روی پهلوهای جیمین گذاشت و دم گوشش نفس عمیق کشید...بوسه خیسی زیر گوشش گذاشت که بدن جیمین واکنش نشون داد و همه بدنش لرزید...راضی از واکنش امگای ملوس و کیوت روبه روش دم گوشش لب زد:
_حالت خوب نیس کوچولو؟؟
_اهه...تو کی هستی؟؟م...من سرم خیلی درد میکنه
_میخوای برسونمت خونه تون؟بنظر زیادی خوردی
_ه..همینطوره.. زیادی خوردم...نه..فقط منو ببر پیش ته ته..ممنون میشم
_باشه...اون منو فرستاد...گفت تو ماشین منتظرتن ..
_او...اوناا..هعع (سکسکه)..بدون من میخواستن برن؟؟..باشه ..کمکم کن من سرم گیج میره
نیشخندی به امگا ساده زد،دور و برو نگاه کرد و وقتی اثری از اشناهای جیمین که به گفته خودش اسم یکیشون ته بود،ندید از زیر بغلش گرفت اونو به بیرون بار برد و رو صندلی عقب ماشین خوابوندش
جیمین خیلی گیج بود...اونقدر گیج که نمیتونست چشماشو باز کنه. چون بلافاصه چشماش سیاهی میرفت و میخواس بالا بیاره
_ته..تهیونگ...حالم بده
یونگی نیشخندی زد و در حالی که اینه ماشینو چک میکرد شیشه عقب رو بالا کشید
_چیزی نیس عزیزم...وقتی رفتیم خونه برات شربت عسل درست میکنم
_ه...هیونگییی...خیلیی مهربونههه
جیمین با سرخوشی جواب داد و مستانه خندید .یونگی وقتی دید با دستای کوچولوش چشماشو میماله و خمیازه کشید،نیشخند محوی زد،این امگا قرار بودحسابی پول ساز باشه
_هم‌...یه بیبی بوی کیوت ...پول خوبی بابتش میدن
ماشینو راه انداخت و بدون اینکه به هزیونای اون امگا واکنشی نشون بده به راهش  ادامه داد
وقتی  به خونه ش رسید جیمینو براید استایل بغل کرد و درحالی که کلید رو میچرخوند اونو به اغوشش محکم تر فشرد.جیمینو رو تخت گذاشت که با خستگی جسمشو مچاله کرد و دستاشو زیر سرش گذاشت
اروم رو تخت خزید و لیسی به گونه و چنش زد که جیمین لرزید و کمی وول خورد.سرشو خم کرد و خیلی اروم و خیس زیر گوششو مکید که جیمین ناله ریزی کرد.یونگی به واکنشش نیشخندی زد و سرشو کرد تو گردنش ،سیبک گلوشو بوسید و اروم مک زد..پایین تر رفت...پلیورشو از بدنش دراورد و دکمه های پیرهنشو باز کرد بعد از در اوردن شلوارش چشمش به عضله های تازه شکل گرفته شکم و رون های تپلش که انگار برای مارک و کبود شدن ساخته شده بودن و سوراخ تنگ و خیس از پریکامش افتاد
چشمهاشو بسته بودو سعی میکرد بالا نیاره ...هیچ صدایی رو غیر از زنگ گوش هاش نمی شنید.وقتی خیلی ناگهانی سرمای هوا به بدنش خورد و خیسی زبونی رو روی نپیل هاش حس کرد فهمید تو دردسر افتاده...خواست اونو به عقب هول بده...خواست چشماشو باز کنه و هیونگشو صدا بزنه ولی حتی نتونست چشماشو باز کنه...پس سعی کرد فریاد بزنه تا کسی  به کمکش بیاد ولی با مکیده شدن نپیلش چیزی جز ناله از دهنش بیرون نیومد
_اوه...کی فکرشو میکرد انقدر هورنی باشی که خودتو خیس کنی بیبی بوی... بوی فرمونات همه جارو گرفته...نمیتونم برای تصاحبت صبر کنم
زیر لب زمزه کرد و اروم نپیل راستشو لیس زد و شروع به مکیدن کرد..و با دست دیگه ش اون یکی نپیلشو مالید
جیمین با حس نیاز و تحریک شدگی عجیبی چشماشو باز کرد ،اونقدر مست بود که قدرت شناخت مرد روبه روشو نداشت...دیکش سفت شده بود و سوراخ باکره و نیازمندش برای پر شدن تمنا میکرد..بوی نرگس و بارون شدید که همه جا پیچیده بود خبر از تحریک شدگیش میداد
_من...من کجام؟با گیجی پرسید و چشماشو باز کرد
_تو خونه منی... مین یونگی...دوستات نبودن و وقتی تو رو توی بار دیدم که یه الفا بزور میخواس تورو با خودش بیاره نتونستم بیخیال شم و اوردمت خونه م
_اوه...بدون من رفتن؟یونگی بدون توجه به سوال پسر سرشو تو گردنش کرد و ریه هاشو از بوش پر کرد ..و اهسته گردن جیمینو مکید
_اا..ااهه...چ..چیک..کار میکنی..بزار..ب.رم
_ل...لطفن...ب.. باهام کاری.. نداشت.ه..باش
اینو گفت چشماش بسته شدن...دیگه نمیتونست بیشتر از این باز نگه شون داره..
با احتیاط سرنگی که برای بیهوشی جیمین اماده کرده بود برداشت و اروم بهش تزریق کرد...جیمین تو خواب نالید .بعد از مطمعن شدن از بیهوشی جیمین سمتش رفت با برداشتن گوشی از جیمین تو زوایا و پوزیشنای مختلف عکس گرفت...تا مشتری هاش بتونن اونو تو پوزیشنای مختلف،درحالی که به فاکش میدن ، تصور کنن.بعد از گرفتن عکسای متعددی که از نپیل و باسن و سوراخ تنگ و تاریکش که سیلک ترشح میکرد، ماسک مشکی مخصوصشو زد وارد سایت شد. بعد از رفتن رو حالت لایو به شماره بیننده هایی که تعدادشون زیاد میشد نگاه کرد
_سلام به همگی...شوگا هستم ...همونطور که قولشو داده بودم یه امگا نوزده ساله باکره با رایحه گل نرگس و بارون...که طبق نظرسنجی ..همه تون خواستارش بودید رو امروز اماده کردم تا ببینید...امشب راجب قیمت حرف نمیزنیم..همونطور که گفتم این یه مورد نادره ..اجازه بدید اول نشونتون بدم ...هر چند به نظر من نمیشه رو این بدن  قیمت گذاشت
دوربین گوشی رو از بالا روی تن جیمین گرفت و همه بدنشو نشون داد
_عکسا رو فردا در سایت اپلود میکنم...دوربین رو روی سوراخش تنظیم کرد و پاهای جیمینو رو شونه هاش قرار داد...اروم و درحالیکه دوربینشو رو سوراخ امگا تنظیم کرده بود انگشت فاکشو وارد سوراخش کرد ‌.
_اهه‍هه...اههعه...ل...لطفنن.(جیمین نیمه هوشیاره...ینی حس میکنه ولی بخاطر دارو نمیتونه حرکت کنه یا چشماشو باز کنه)
جیمین ناله کرد.یونگی بدون توجه به ناله هاش انگشت دیگه شم وارد کرد و در حالی که دوربینو نزدیک سوراخش می‌برد لب زد:میبینین؟؟!...اوه پسر‌...استخون انگشتام داره از فشاری که سوراخش میاره ،میشکنه...خیلی تنگههه.. نمیتونم انگشتامو تو سوراخش تکون بدم...خیلی تنگ و خیسه...حتی از باکره های معمولی ام تنگ تره...مطمعنم دوس دارین ناله هاشو بشنوین. به محض اتمام جمله ش بیننده ها میتونستن صدای ناله های امگارو بشنون
_ااهههه..ااعاااههه...اه..اه...آ..آ..آ..اهههه..ه...ه...ه..
جیمین همزمان با حرکت ریتمیک انگشتای یونگی نفساشو بیرون میداد و ناله میکرد.
به ارومی انگشتاشو که اغشته به سیلکون بود و بیرون اورد و جلوی صورتش گرفت و بعد از پایین کشیدن کاسک با حالت اغواگرانه ای انگشتاشو مک زد
_اوممم...پسر..خیلی خوشمزه اس...باید حتمن طعمشو بچشین!!
دوربین رو روی میز عسلی کنار تخت تنظیم کرد و بعد از مطمعن شدن از ویوی مناسب از خودش و بدن جیمین
خودشو پایین تر کشید و با زبونش عضله هاشو لیس زد...و شروع به مکیدن نافش کرد...دستشو سمت دیک سیخ شدش برد و اونو فشار داد
_میدونی بیبی...من ادم صبوری نیستم...درواقع هیچوقت واسه چیزی که خواستم انتظار نکشیدم...اینو گفت و باسن جیمینو بالا داد و با دو دستش لپاشو از هم جدا کرد... نگاهی به سوراخ خیس و تنگش کرد که  بنظربه شدت نیاز مند میومد...دیگه بیشتر از این نمیتونست سفت شه...زبونشو سمت سوراخش برد و لیسش زد که جیمین لرزید و ناله کرد . دوربین رو دوباره روی سوراخش تنظیم کرد و سرشو جلو برد و شروع به مکیدن سوراخ جیمین کرد...
_اااا...عاااااههه... جیمین ناله کرد و سعی کرد باسنشو از دهن شخص ناشناس که نیاز هاشو بیدار کرده بود فاصله بده  و از کسی درخواست کمک کنه ولی تنها واکنشی که یونگی دید لرزش بدن امگای زیرش بود. یونگی رو به دوربین نیشخند زد
_میبینین؟؟!خیلی هورنیه...یه بیبی بوی هورنی... میتونین اونو در حالی که بعد از شیش راند هنوزم برای ساک زدن دیک و خوردن کامتون التماستون میکنه رو تصور کنین؟؟
یونگی با تمام توانش مک زد و جیمینو تا مرز دیوونگی برد..دیکش سفت شده بود و سوراخش نمیتونست بیشتر از این اون مایع لزج رو ترشح کنه. یونگی صورتشو جلو برد و دوربین رو رو لباش تنظیم کرد
سرشو جلو برد...حالا داشت از نفسای جیمین نفس می‌کشید درحالی که عرق از شقیقه هاش پایین میومد لباشو به لبای جیمین رسوند و روی لباش لب زد:
_میتونین لباشو درحالی که دور دیک اور سایزتون حلقه شده و از شدت ضربه زدن تو دهنش..گوشه هاش پاره شده رو تصور کنید که از ترس ناراضی بودن شما و گرسنگی و تنبیهی که نصیبش میشه دم نمیزنه و کارشو مثه یه بیبی بوی خوب تموم میکنه؟
و وحشیانه به لبای جیمین حمله کرد...میمکید و گاز میگرفت...درواقع اونقدر حرکاتش تند بود که  جیمین شروع به ناله کرد و انگشتاشو حتی  کمر یونگی رو خراش داد
.اروم دستشو به دیک جیمین رسوند و شروع به پمپ کردن دیکش کرد
جیمین از شدت تحریک شدگی ناله ای کرد و سرشو به بالشت کوبید...یونگی بوسه رو قطع کرد و به امگای هورنی زیرش نگاه کرد...تمام بدن امگا میلرزید و سرش رو به بالشت میکوبید
_ا.ااهه..ک...ک..کمککک
_میبینین؟؟بدنش از تحریک شدگی چه جوری میلرزه؟؟خدای من تنها کاری که کردم بوسیدنش بود ..فک کنم حتی شیش راندم چیزی براش نباشه...میتونین تا خود صبح به فاکش بدین و صبح که شد با کامتون که معده شو پر کرده صبحانه لذیذی بهش بدین
یونگی خیز برداشت و روی قفسه سینه ش نشست..بعد از تنظیم کردن دوربین بالای تاج تخت دیکشو وارد دهان جیمین کرد و بدون توجه به بیهوشی و اینکه ممکنه امگا خفه بشه دیکشو تو دهانش پمپ کرد..
بزاق دهن امگا بیرون میریخت وازش صدایی در نمیومد...یونگی با حس نزدیک شدنش دیکشو تا ابتدا بیرون کشبد و با ریختن کامش روی لبای جیمین چند تا عکس گرفت و دوربینو تنظیم کرد
_بهم بگین که با دیدن کام روی لباش دست به خودارضایی زدین...مطمعنم امشب یه شب خیس خواهید داشت
دیکشو از دهنش بیرون کشید
نگاهی به امگا زیرش انداخت... گونه هاش صورتی و تب دار. بودن....لباش نیمه باز بودن و بدنش میلرزید...موهاشو به عقب نوازش کرد ..سرشو جلو برد و بوسه خیسی رو شروع کرد. و کل کام روی لبای جیمینو خورد...جیمینو کامل زیرش کشید و زبونشو وارد دهنش کرد و بعد از کنکاش اون غار اسرار امیز شروع به ساک زدن زبونش کرد...
با حس مکیده شدن زبونش و احساس لزجی تهوع اوری در دهنش خواست اون شخصو به عقب هل بده و بالا بیاره...ولی مثه دفعه قبل تنها واکنشش ناله هاش بود...با درک احساس انزجار امگا،یونگی عقب کشید واروم جیمینو به تاح تخت تکیه داد و درحالی که روش خیمه زده بودسرشو تو گردنش کرد اروم جایی بین گردن و ترقوه شو مکید
پایین تنه شو. به پایین تنه جیمین چسبوند و وقتی کشیده شدن دیکاشون روی همو حس کرد ناله کرد .
بوی فرمونای ترکیب شده شون حسه یه باغ پر از نرگس که عطر بارون نم نم تابستونی و بوی اقیانوس (فورمونای یونگی بوی اقیانوسو میده...شوری اقیانوس ..یه همچین چیزی) میداد...میتونست خودشو روی خاک نم خورده وسط گلا حس کنه که و این باعث میشد لذتش دو چندان شه و حتی از اینکه امگا بخاطرش تحریک شده پروانه های توی شکمش به پرواز در بیاد
سمت پاهای جیمین رفت و اروم پاهاشو از هم باز کرد،
اروم انگشتاشو وارد سوراخش کرد که با حس فشار زیاد سوراخ جیمین دور انگشتاش فاکی زیر لب گفت ...انگشتاشو قیچی وار تکون میداد و امگا ی بیچاره ناله کرد
با حسه کشیده شدن دیک الفا روی سوراخش هیسی کشید . با وارد شدن دیکش  خیره به امگا زیرش سرشو جلو برد و بعد از پاک کردن اشکایی که تو بیهوشی روی گونه هاش اروم سر می‌خوردن، بوسه ای به لبای امگا زد.اون میدونست!!خوب میدونست امگا همه چیو حس میکنه اما نه توان حرکت داره و نه باز کردن چشما و حرکت دادن بدنش...همیشه داروهای مناسبی رو برای قربانی هاش انتخاب میکرد...و برای این مورد...اون تصمیم گرفته بود از دارویی که باعث اختلال حرکت ماهیچه ها و نیمه بیهوشی میشه استفاده کنه ...طوری که شخص همه چیو حس میکنه ولی نمیتونه واکنش چندانی نشون بده...اون عاشق این دارو بود...همیشه اونو روی مریضای روانی بیمارستان وای جی سعول امتحان میکرد و بعد از انجام کاراش دارویی میداد تا این خاطره از حافظه کوتاه مدتشون پاک شه    دارویی که باعث تحریک جنسی فرد میشه و باعث میشه قربانی مثه هرزه ها رفتار کنه...و از طرفی بعدن هیچ چیو به یاد نیاره

lotusDonde viven las historias. Descúbrelo ahora