𝟑ʳᵈ 𝐒𝐞𝐚𝐬𝐨𝐧

5.2K 458 89
                                    


‌‌‌سرش رو گیج بالا آورد و به اطراف نگاه کرد؛ نفس‌های سنگینش یکی‌در‌میون بالا می‌اومدند. نمی‌تونست مبدأ صدای تیز میکروفون رو تشخیص بده تا لحظه‌ای که رفته‌رفته نفسش توی سینه‌اش حبس شد، قلبش آروم گرفت و ضربانش کند‌تر شد وقتی صدای فرشته‌ی زندگیش رو از سرتا‌سر محوطه شنید.

- اوه، الآن داره ضبط میشه؟

صدای جا‌به‌جا شدنی توی گوش مرد یخ‌زده و خونین‌تن پیچید.

- حالا پنج دقیقه از مردن من گذشته؛ ازت میخوام به زندگیت ادامه بدی و دیگه هیچ‌وقت به عقب نگاه نکنی‌ ...

تهیونگ دیگه چیزی نمی‌شنید، نه وقتی توی مرز بی هوشی بود.

- تهیونگ هیونگیِ من؟ اگه داری صدامو میشنوی یعنی همین الانشم خیلی دیر شده ... بیشتر از چیزی که بتونی فکر کنی!

قلب مرد با آخرین جمله تپشی رو جا انداخت و نفسش بُرید.

امیدوارم از خوندن فصل سوم لذت ببرین🖤❄️

𝑻𝒉𝒆 𝑾𝒆𝒂𝒑𝒐𝒏(𝑽𝒌𝒐𝒐𝒌)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora