«بازی با آتش»شاید 20 دقیقه ای بیشتر نگذشته بود که جونگ کوک و جان در حال حرف زدن بودن و سیگار میکشیدن که در تراس با سرعت باز شد و تهیونگ قدمی به جلو گذاشت، کمی مستاصل بود و این رو جونگ کوک فقط با یک نگاه کردن کوتاه متوجه شد و بخاطر همین یه طرف چتری های بلندش رو به پشت گوشش داد و اخم ظریفی بین ابروهاش نشست، مطمئن بود این حالتی که تهیونگ به چهره اش گرفته بود یعنی چیزی درست نیست.
_باید حرکت کنیم!
_کجا؟
تهیونگ نگاهش به چشم های جونگ کوک قفل بود وقتی گفت.
_جایی که جیمین داره میره!جان سیگارش رو که داشت به سمت لبش میبرد سریع پایین آورد و فیلترش به طرف باغ پرتاب کرد اما جونگ کوک فقط اخم ظریف بین ابروهاش پررنگ تر شد و درحالیکه نیم نگاهی به جان که بهت زده به تهیونگ خیره شده بود انداخت، با فوت کردن دود داخل دهنش به بیرون بعد از چند ثانیه، اجازه داد ذهنش مسائل رو پردازش کنه، قطعا ردیابی کردن مکانی که هوسوک، جیمین رو میبرد کار آسونی نبود و این مسئله رو گنگ میکرد که تهیونگ چطوری متوجهش شده!
_چطوری متوجه شدی کجا میرن؟
سوال جان چیزی بود که ذهن جونگ کوک هم مدام فریاد میکشید سرش تا اون رو به زبون بیاره ولی سرسختانه سکوت کرده بود تا سوالی نپرسه چون تهیونگ کسی نبود که بنظر میرسید بخواد جواب بده و این رو به درستی حدس زده بود.
_فعلا آماده شین تو راه بهتون میگم.تهیونگ درحالیکه سعی میکرد سریع تر از این موضوع بگذره با تردید گفت و به جان اشاره زد که زودتر وارد اتاق شه، اما جونگ کوک هنوز ایستاده بود و به آرومی سیگار میکشید وقتی تهیونگ و جان وارد اتاق شدن و شروع کردن به آماده شدن.
شاید درگیر شدن و اومدن به کره یه اشتباه نبود اما اینکه قرار بود خودش رو بخاطر یه نفر دیگه به خطر بندازه باید توی ذهنش ارزش پیدا میکرد، جایگاهی که فقط تهیونگ اولویتش بود ولی حالا جونگ کوک مجبور بود به اندازه ی تمام حس بدی که نسبت به جیمین داره با اون سه نفر همکاری کنه تا نجاتش بدن، چیزی که هنوز مطمئن نبود ارزشش رو داره یا نه ....
.
.
.
.
.
.با صدای خاموش شدن ماشین ها داخل پارکینگ باشگاه خصوصی تهیونگ، برای چند ثانیه داخل هر دو ماشین سکوتی ایجاد شد، بنظر میرسید ذهن همه ی اون ها مشغول افکاریه که نمیتونن کنترلش کنن چون اون مکان برای هر کدومشون پُر از خاطره بود، خاطره های تلخ یا شیرین اما برای تهیونگ توی بالاترین سطح خودش از احساس نزدیکی به اون مکان قرار میگرفت، اون مرد عجیب و پر از تناقض سه دهه از عمرش رو طوری با تجربه زندگی کرده بود که بتونه هر چیزی که نیاز داره رو فراهم کنه و حالا بعد از تحویل گرفتن سریع بمب هایی که تهیونگ از یه فرد ناشناس تقاضا کرده بود برگشته بود به باشگاه شخصی خودش درحالیکه یه پوشش بود برای تمام سلاح های سرد و گرمی که داخل اون مکان نگهداری میکرد و برای خودش همه امکانات رو فراهم کرده بود.
_من توی ماشین میمونم.
صدای آروم جونگ کوک درحالیکه سعی داشت با کج شدن روی صندلی جعبه ی سیگار دست سازش رو از داخل جیب شلوارش بیرون بیاره توجه تهیونگ رو جلب کرد اما از گوشه ی چشمش دید که یونگی و جان از ماشین یونگی پیاده شدن درحالیکه جنسیس خود جان دست تهیونگ بود.
![](https://img.wattpad.com/cover/218625098-288-k560535.jpg)
YOU ARE READING
𝑻𝒉𝒆 𝑾𝒆𝒂𝒑𝒐𝒏(𝑽𝒌𝒐𝒐𝒌)
Action_اسـلـحـه_ نویسنده: راحیل کاپل: ویکوک ژانر: جنایی، دارک، اکشن، انگست، ماجراجویی، اسمات، رمنس خلاصه: فرمانده تهیونگ، عاشق دل شکسته ای که برای گرفتن انتقام قتل دوستپسرش تراشه ای رو می سازه که عاقبت همهاشون رو نامعلوم میکنه و جئون جونگ کوکی که اد...