Chapter 28 - 30

10.5K 451 670
                                    


«گمشده درون خود»

تهیونگ نگاهی به جان انداخت و با لحن دلگرم کننده ای که کمتر ازش شنیده شده بود اطمینان داد.
_من مطمئن میشم که یکشنبه جیمین و ته یون توی شهربازی بهشون خوش بگذره.
لحن تهیونگ قلب یونگی رو گرم کرد درحالیکه جونگ کوک افکار دیگه ای توی ذهنش داشت، درست مثل این که هنوزم نمیفهمید چرا باید به خودش زحمت میداد و چنین آدمی که ازش دل خوشی نداشت رو نجات میداد، یا انقدر مقابل دوست عزیزش کوتاه میومد که ببینه اون دو نفر کنار هم ان.
جونگ کوک به طرز عجیبی از همه چیز و همه کس دلگیر بود و حساسیتش رو به طریق های مختلفی نشون میداد چیزی که تهیونگ به خوبی متوجه شده بود.

_چطوری؟
صدای گرفته ی جونگ کوک بخاطر فریاد زدن های متعدد درحالیکه با جان بحث کرده بود به گوش تهیونگ رسید و پسر بزرگ تر بدون اینکه به جونگ کوک نگاه کنه یه تای ابروش رو بالا انداخت و توضیح داد، ذهنش پُر بود از نقشه های مختلف اما دنبال ساده ترینش میگشت چون مطمئن بود برای سخت ترین حالت حمله به جانگ هوسوک تدارک زیادی دیده شده تا از خودش دفاع کنه، پس بهترین حالت یه حمله ی مستقیم و بدون نقشه ی بزرگ بود.

_اون خونه ی مادرت رو نمیگرده، خبر نداره برگشتیم یا هنوز درگیریم توی روسیه، ایده ای نداره کجا و کی قراره مارو ببینه درحالیکه این فقط افکار ماست و تراشه تا الان مطمئنا براش پیش بینی های زیادی روی میز حدسیاتش گذاشته که زنده برگشتیم سئول ولی-...
مکث کوتاهی کرد یونگی رد نگاهش رو گرفت و به جان رسید پسر کوچیکتر از روی نرده های تراس خسته خم شده بود و اگر پاهاش روی زمین نبود قطعا به پایین پرتاب میشد اما وقتی خودش رو بالا کشید و شکمش رو از روی نرده های تراس برداشت تهیونگ بازدمش رو بی صدا بیرون فرستاد و دوباره ادامه داد.

_من کسی ام که اون تراشه رو ساخته و تنها کسی ام هستم که میتونه نابودش کنه و هوسوک رو در حسرت فروش ایده ی دزدیش رها کنه درست وقتی که حتی حقیقت ماجرا رو نمیدونه که مغز من بهتر از اون تراشه ای کار میکنه که خودم ساختمش!
جونگ کوک نمیتونست این حقیقت رو انکار کنه، چون از مدت ها قبل منتظر بود که تراشه رو نابود شده ببینه اما تهیونگ هیچوقت هیچ عکس العملی به کارهای هوسوک نشون نمیداد و از وقتی حرفاش رو با مادرش شنیده بود میدونست دلیل اصلی تهیونگ میتونه خودش باشه و این دلگرم کننده بود که میتونه هنوزم روی مردش تاثیر گذار باشه.

_درست نمیگم هیونگ؟!
تهیونگ به طرف یونگی چرخید و مرد بزرگ تر با کمی تردید سرش رو تکون داد و گفت.

_گاهی با خودم فکر میکردم چطوری اجازه میدی که جانگ هر کاری که در توانش هست رو انجام بده و بعد وقتی به روند زندگیت نگاه میکردم بیشتر متوجه میشدم تو حتی وقت برای نفس کشیدن نداشتی چه برسه به فکر کردن راجع به هوسوک و پس گرفتن تراشه.
تهیونگ اخم ظریفی بین ابروهاش نشست، اون هیچ وقت علاقه ای به تراشه ای که ساخته بود نشون نداد چون میدونست نمیخواد مسئولیتش رو بپذیره و خودش رو درگیر خودخواهی و هدف های عملی و کاربردی برای تغییر جهان کنه، اون فقط قرار بود با تراشه به یک هدفش برسه که مدت ها قبل حتی با وجود اینکه همش یه اشتباه بود رسید، برای همین هیچوقت علاقه ای به داشتنش نشون نداد و به خودش اجازه نداد که قدرت داشتن رو حس کنه چون به اندازه ی کافی قدرتمند بود و همین تهیونگ رو میترسوند، چون به خوبی آگاه بود قدرت داشتن به اشتباه جنون آوره.

𝑻𝒉𝒆 𝑾𝒆𝒂𝒑𝒐𝒏(𝑽𝒌𝒐𝒐𝒌)Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora