Chapter 23 ( Last chapter )

20.5K 1.6K 829
                                    


‌مدتی میشد که تهیونگ همینطور که با غذاش ور میرفت کنار پدرش دور میز شامِ رستورانِ هتل نشسته بود، یادش نمیومد بعد از بحثی که با جونگ کوک داشت چه مدتی گذشت تا اینکه نامجون به اتاقش رفت و اون رو برای شام کنار بقیه تیم دعوت کرد ، اول میخواست نامجون رو رد کنه و پایین نره اما فقط به فکر اینکه بازوی جونگ کوک رو چک کنه که توی چه وضعیتیه بالاخره قبول کرد و همراه نامجون به رستوران هتل رفت اما وقتی به میز شام رسید متوجه شد که جونگ کوک بین اعضای تیمش نیست و موود تهیونگ بیشتر از همیشه بهم ریخت.
_جئون کجاست؟
تهیونگ به ارومی سوال خودش رو پرسید و به اعضای تیمش نگاه کرد، اینکه همشون بی اطلاع بودن جز جان کاملا برای همه آشکار بود، اما جوابی مستقیمی نمیتونستن بدن چون رسما بعد از اون دعوای شدیدی که باهم داشتن جو سردی بین همه ایجاد شده بود.
_چطور فرمانده کارش دارین؟ آخه تا جایی که یادمه داشت دوش میگرفت...
تهیونگ بخاطر لحن نیش دار و نگاه گستاخانه ی جان که مطمئن بود بخاطر مشت های محکمیه که به زیر چشم و لبش خورده پوزخند کمرنگی زد و قاشقش رو داخل کاسه ی سوپ غلیظش چرخوند.
_نه فقط میخواستم مطمئن شم بخاطر ضربه هایی که خوردی نره داروخونه تا واست پماد بگیره و ازت پرستاری کنه.
جان با شنیدن جواب تهیونگ لبخند مصنوعی زد اما بخاطر پارگی نسبتا کوچیک گوشه ی لبش سریع لبخندش رو جمع کرد و با پوزخند محوی که روی لباش نشسته بود سرش رو پایین انداخت و مشغول خوردن پیش غذاش شد، اون به خوبی میدونست میتونه در جواب حرفای تهیونگ چه چیزی بگه اما بخاطر جونگ کوک رعایت میکرد.
_غذات رو دوست نداری؟
تهیونگ با شنیدن صدای کیم وُون که به طرف گوشش خم شده بود کمی خودش رو عقب کشید و بدون نگاه کردن به بقیه جواب داد.
_اشتها ندارم.
کیم وُون نگاه نا مطمئنی به نیم رخ پسرش انداخت و به طرف نامجون برگشت و سوالی نگاهش کرد تا جواب درستی بگیره اما نامجون به ارومی سرش رو به معنی ندونستن تکون داد، تهیونگ میتونست به خوبی این حرکاتی که از نظرش بچگانه و بی معنی بود رو ببینه، آه بی صدایی کشید با هُل دادن صندلیش به عقب از پشت میز بلند شد و رو به تیمش گفت.
_میرم قدم بزنم اگر اتفاقی افتاد خبرم کنین.
با قدم های آروم از رستوران خارج شد و بدون نگاه کردن به هتل و اطرافش از پل زیبایی که اون نزدیکی بود رد شد و شروع کرد به قدم زدن، همیشه وقتی نیاز به آرامش داشت اینکار رو انجام میداد و حالا ذهن تهیونگ پر از افکاری بود که اون رو آزار میداد، نمیدونست سوار کدوم کشتی شده و به کدوم جهت حرکت میکنه که انقدر گم میشه اما فقط میدونست که اگر نتونه با خودش رو راست باشه و ترساش رو کنار نذاره با دستای خودش اون کشتی رو غرق میکنه و تنها حسی که میمونه براش حسرت مطلقِ ..‌.
تهیونگ داخل افکار پیچیده ی خودش زندانی شده بود و همینطوری قدم میزد تا بالاخره به پارک نسبتا بزرگی رسید، به سمت یکی از صندلی هایی که به شکل میوه ی بزرگی طراحی شده بود رفت و داخلش نشست و به عقب تکیه داد.
شِکل صندلی به طرز زیبایی شبیه به سیب بزرگی طراحی شده بود به طوری که فقط قسمتی از اون صندلی سنگی برای نشستن مردم باز بود و بقیه اش پوشیده بود ، داخل اون سیب بزرگ تاریک بود اما تهیونگ میتونست با نوری که از بیرون داخلش میوفتاد دید خوبی داشته باشه، دستش رو داخل جیب شلوارش برد و از توی پاکت سیگارش فیلتری بیرون آورد و سیگارش رو با زیپوی طلایی رنگش روشن کرد، هنوز پُک دوم رو نزده بود که صدای گوشی مزاحمش بلند شد.
_فقط یک ساعت آرامش میخواستم، فقط یک ساعت فاکی ...
با خستگی زمزمه کرد و با کمی کج شدن خودش گوشیش رو از پشت جیبش بیرون کشید و به صفحه ی تماس نگاه کرد، اسمی از اون شماره سیو نشده بود اما تهیونگ به خوبی یادش میومد وقتی با جونگ کوک داخل اتاق در حال بوسیدن هم بودن اون برای قطع کردن تماس چنین شماره ای رو برای آخرین دیده بود.
_عاح پسر.
تهیونگ دوباره یاد بوسه های داغ و خیس جونگ کوک افتاده بود که با حسودی به جیا بدست آورده بود، تمام ذهنتیش رو از کسی که میتونه انقدر عجیب و شیرین حسودی کنه بهم ریخته بود ، لبخند محوی با یادآوریش زد و تماس رو بالاخره جواب داد.
_الو.
_اوه تهیونگ شی، فکر کردم تماس رو قرار نیست جواب بدی داشتم قطع میکردم.
تهیونگ بر خلاف اینکه میخواست اعتراف کنه که "کاش جواب نمیدادم" بی اهمیت به جیا گفت.
_حالا که جواب دادم، کارت رو بگو.
جیا از لحن تهیونگ به خوبی متوجه شد که حوصله اش رو نداره دقیقا برعکس خودش، پس لبخند زد و با دلخوری ساختگی گفت.
_قرار بود بهم تصمیمت رو بگی که داخل تیمت پزشک میخوای یا نه اما از اون روز زنگ نزدی.
تهیونگ که تازه یادش افتاده بود اون روز وقتی با جونگ کوک توی اتاق درگیر بوسه های حسودش بود چه جواب هایی به جیا داده، خونسرد چشمی چرخوند و سیگارش رو به لبش نزدیک کرد، باید دقیق تر جیا رو همون موقع رد میکرد.
_درسته اما یادم رفت بهت خبر بدم که تیم من آموزش های پزشکی دیده و به یه پزشک جداگانه نیازی نیست.

𝑻𝒉𝒆 𝑾𝒆𝒂𝒑𝒐𝒏(𝑽𝒌𝒐𝒐𝒌)Where stories live. Discover now